🍀 اعتقاد به وحدت وجود🍀
🍀 اعتقاد به وحدت وجود🍀
مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی در تالیف ارزشمند خود در لقاء الله حکایت نموده است : (( حکیمی در اصفهان زندگی می کرد که بر طبق عادت ، هر روز خدمتکار خویش را برای تهیه طعام خویش و کسانی که احیانا در آن روز میهمان او بودند، به بازار می فرستاد.
بعد از تهیه غذا، حکیم و کسی که در آن روز به نزد او بود، با هم به صرف غذا می پرداختند. روزی یک از طلاب شهر، وقت غذا برای کاری نزد او آمده بود، لذا حکیم به خدمتکار خویش می گوید: برو و مقداری طعام برای ما تهیه کن ! خادم می رود و طبق دستور حکیم طعام خریده برای آنان می آورد. حکیم به خدمتکار می گوید: بسم الله ! بفرماید جلو، با هم غذایی بخوریم !
طلبه می گوید: نمی خورم .
حکیم می پرسد: آیا غذا خورده اید؟
طلبه می گوید: نه !
حکیم می گوید: پس چرا غذا نمی خورید؟!
طلبه پاسخ می دهد: بنابر احتیاط، از غذای شما نمی خورم !
حکیم می پرسد: از چه احتیاط می کنی ؟
طلبه می گوید: شنیده ام که شما به وحدت وجود معتقد هستید، در حالی که این اعتقاد، کفر است . لذا غذا خوردن با شما جایز نیست ؛ زیرا غذا در اثر تماس با شما نجس می گردد.
بار دیگر حکیم می پرسد: به نظر شما معنای وحدت وجود چیست ، که اعتقاد بدان را کفر می دانید؟
طلبه جواب می دهد: قائل به وحدت وجود، معتقد است که تمام اشیا و جمیع مخلوقات ، خدایند.
حکیم می گوید: شما در اشتباه هستید، بهتر است غذایتان را میل نمایید؛ من به وحدت معتقدم ، ولی تمام اشیا را خدا نمی دانم . زیرا جناب عالی نیز از جمله آنها هستید و من شک ندارم که شما مانند خر و یا پایین تر از آن هستید؛ حال ، چگونه می توانم شما را خدا بدانم ؟ پس بهتر است احتیاط را کنار بگذارید و غذایتان را میل نمایید.
منبع: #لقاء_الله ، ص 34 #علامه_حسنزاده
مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی در تالیف ارزشمند خود در لقاء الله حکایت نموده است : (( حکیمی در اصفهان زندگی می کرد که بر طبق عادت ، هر روز خدمتکار خویش را برای تهیه طعام خویش و کسانی که احیانا در آن روز میهمان او بودند، به بازار می فرستاد.
بعد از تهیه غذا، حکیم و کسی که در آن روز به نزد او بود، با هم به صرف غذا می پرداختند. روزی یک از طلاب شهر، وقت غذا برای کاری نزد او آمده بود، لذا حکیم به خدمتکار خویش می گوید: برو و مقداری طعام برای ما تهیه کن ! خادم می رود و طبق دستور حکیم طعام خریده برای آنان می آورد. حکیم به خدمتکار می گوید: بسم الله ! بفرماید جلو، با هم غذایی بخوریم !
طلبه می گوید: نمی خورم .
حکیم می پرسد: آیا غذا خورده اید؟
طلبه می گوید: نه !
حکیم می گوید: پس چرا غذا نمی خورید؟!
طلبه پاسخ می دهد: بنابر احتیاط، از غذای شما نمی خورم !
حکیم می پرسد: از چه احتیاط می کنی ؟
طلبه می گوید: شنیده ام که شما به وحدت وجود معتقد هستید، در حالی که این اعتقاد، کفر است . لذا غذا خوردن با شما جایز نیست ؛ زیرا غذا در اثر تماس با شما نجس می گردد.
بار دیگر حکیم می پرسد: به نظر شما معنای وحدت وجود چیست ، که اعتقاد بدان را کفر می دانید؟
طلبه جواب می دهد: قائل به وحدت وجود، معتقد است که تمام اشیا و جمیع مخلوقات ، خدایند.
حکیم می گوید: شما در اشتباه هستید، بهتر است غذایتان را میل نمایید؛ من به وحدت معتقدم ، ولی تمام اشیا را خدا نمی دانم . زیرا جناب عالی نیز از جمله آنها هستید و من شک ندارم که شما مانند خر و یا پایین تر از آن هستید؛ حال ، چگونه می توانم شما را خدا بدانم ؟ پس بهتر است احتیاط را کنار بگذارید و غذایتان را میل نمایید.
منبع: #لقاء_الله ، ص 34 #علامه_حسنزاده
۱.۴k
۰۵ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.