پارت ۶

پارت ۶




وقتی در جعبه رو باز کردم
باورم نمیشد ...توی این مدتی که ات پیشم بود بعضی موقع ها بهش هدیه میدادم و اون خیلی ازشون خوشش میومد چندتا گردنبند و انگشتر ...
تنها هدیه ای که بیشتر همشون دوسش داشت گردنبند یک ماه که یک دختر روش نشسته بود
و یک ستاره دستشه
اون روز که این رو بهش داده بودم
به اون چشمای زیباش نگاه کردم و گفتم
تهیونگ: این ماه منم که تو روی پاهامی و داری با اون ستاره یا قلبم بازی میکنی
قول میدم تا زندم عاشقت بمونم
ماه زیبای من!...

ولی بیشتر از یه برگه تعجب کردم

ات:بازش کنن
تهیونگ: این چیه ؟‌ اصلا چرا باید این ها رو به من بدی ؟
ات: هدیه من به زن جدیدت ولی اول برگه رو باز کن ...
بدون این که جوابش رو بدم برگه رو برداشتم
داخل اون برگه دوتا عکس بود عکس سونوگرافی؟
ات:من باردارم
تهیونگ: تبریک میگم‌ پدرش میدونه؟
(به تمسخر گفت که کوک میدونه؟)
ذهن تهیونگ...
یا هرزه بازی دراورده بود یا از کوک باردار بود
یه احتمال دیگه هم دادم ولی نه نه
اون مال من نیست ...
ولی ممکنه این ها رو از جایی گیر آورده بود تا من باور کنم

ات: امیدوارم با زن جدیدت خوشحال باشی
تهیونگ :حالا میتونم‌برم ؟
ات: آره
توی قلبم آتیش بود آتیشی که خودم تونستم از اون جا برم ولی ات اونجا موند
ولی من نمیخواستم این اتفاق بیوفته
چرا؟
چرا من ؟

همون روز...
همون روزی که به ات زنگ زدم برای طلاق
بعد اون ماجرا دوباره هانا اومد خونم
و تهدیدم کرد
درسته من یه مردم
ولی اون تهدید ...
هانا: بلاخره فهمیدی؟
تو اشتباه کردی با یه دختر پول پرست ازدواج کردی
هنوز عاشقشی؟
اره فکر کنم دوستش داشتی یا هنوزم داری؟

بیا ازدواج کنیم
مطمئن‌ام که من بهتر اونم (با عشوه)
کامل تر_زیبا تر_ ....
تهیونگ: و چرا باید با تو ازدواج کنم؟
هانا:این یک درخواست نبود این یه تهدیده
تهیونگ:تهدید چی؟ مگه من مسخرتم؟؟
هانا:میدونستم که این رو میگی
اگه قبول نکنی مطمئن‌ام که اون دختره پول پرست می میره ...
تهیونگ: بازم چرت و پرت ؟
*توی دلم آشوب بود
دلم میخواست بزنم توی دهنش
مطمعنا اون پول پرست نیست*
بعد کمی چرت و پرت گفتن و آمار در آوردن دربارش مطمعن شدم که با یه
حرکت میتونم اون رو از دست بدم
برای همین قبول کردم
_________________♡_______________
رفتم پیش بقیه تا هانا رو پیدا کنم ولی نبود
از یه نفر پرسیدم که گفت برای هوا خوری رفته بیرون رفتم بیرون که ....


اسلاید دو گردنبند...