مهربان هستی ولی نامهربانی میکنی
مهربان هستی ولی نامهربانی میکنی
شور در سر داری و داری جوانی میکنی
مرغ عشقی و پر از حسرت نگاهت میکنم
دورترها می نشینی نغمه خوانی میکنی
تا بسوزانی دل این شیر در زنجیر را
شوخ و شنگ و دلربا آهو دوانی میکنی
من نمیدانم چرا وقتی قرار بوسه نیست
باز هم لبهای خود را ارغوانی میکنی
مطمئن هستم برای کشتن من اینچنین
پلکها را تیر و ابرو را کمانی میکنی
روز روشن بافه بافه شانه بر مو میکشی
روی هم میریزی و با شب تبانی میکنی
تا میایم بیخیال گریه ی هر شب شوم
با خیالت میرسی پادرمیانی میکنی
خود بگو اصلا چه معنی میدهد این کارها
آخرش از دست خود، من را روانی میکنی
عاشقی جرم است و من پرونده ام سنگین شده
بس که هر شب شعری از من بایگانی میکنی!
شهراد میدری
شور در سر داری و داری جوانی میکنی
مرغ عشقی و پر از حسرت نگاهت میکنم
دورترها می نشینی نغمه خوانی میکنی
تا بسوزانی دل این شیر در زنجیر را
شوخ و شنگ و دلربا آهو دوانی میکنی
من نمیدانم چرا وقتی قرار بوسه نیست
باز هم لبهای خود را ارغوانی میکنی
مطمئن هستم برای کشتن من اینچنین
پلکها را تیر و ابرو را کمانی میکنی
روز روشن بافه بافه شانه بر مو میکشی
روی هم میریزی و با شب تبانی میکنی
تا میایم بیخیال گریه ی هر شب شوم
با خیالت میرسی پادرمیانی میکنی
خود بگو اصلا چه معنی میدهد این کارها
آخرش از دست خود، من را روانی میکنی
عاشقی جرم است و من پرونده ام سنگین شده
بس که هر شب شعری از من بایگانی میکنی!
شهراد میدری
۱.۶k
۲۶ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.