تکپارتی جیمین
#تکپارتی_جیمین
#درخواستی
P⁵
جیمین: خوب ببین من بهت دروغ گفتم
ا/ت:(کیفشو میندازه زمین دست به سینه وای می ایست) مث اینکه میخوای منو دغ بدی؟ هوم؟
جیمین: میخواستم یذره اذیتت کنم
ا/ت: خیلی کرمویی واقعا کرمویی، پس اون مای لاو کیه؟
جیمین: کوک
ا/ت: جدی؟
جیمین: اهوم
ا/ت: باهم برنامه ریخته بودین؟
جیمین: اهوم(میره سمت صورت و لباشو میبوسه)
ا/ت:(لبخند ریز)
جیمین: خوشت اومد
ا/ت: چی بگم
جیمین: بازم میخوای البته یه مدل دیگه؟ 😈🔞
ا/ت: نه نه تروخداااا
جیمین: چرا؟(میره سمت ا/ت و ا/ت میچسبونه به دیوار)
ا/ت:(میدونی جیمین میخواد چیکار کنه برای همین دستشو میگیره جلوی لباش)
جیمین: چاگیا دستاتو بردار
ا/ت: نه
جیمین: چرا اگه برنداری به زور برمیدارم
ا/ت: نمیتونی اینکارو بکنی
جیمین: پس خودت خواستی(میره و پشتشو میکنه ا/ت)
ا/ت:(دستاشو برمیداره) اخیش
جیمین:(سریع برگشت سمت صورت ا/تو لباشو محکم کوبوند به لبای ا/ت و میمکید)
ا/ت: هییییییی
جیمین:(به کارش ادامه میده😈)
ا/ت:(اونم یقیه ی جیمینو میگیره و لباشو بیشتر میچسبون به لبای خودش)
جیمین: میخوای بقیشو رو تخت بکنیم بیبی گرل؟ 😈🔞
ا/ت: نه
جیمین: اوکی
ا/ت: فردا باید ازدواج کنیم مستر جیمین من هنوز هیچکاری نکردمممممم عررررررر
جیمین: نگران چی هستی، لباست که امادست
ا/ت: وای وای وای باید برم ارایشگاه کارامو بکنم واییییییییی
جیمین: چقدر نگرانی اروم باش
ا/ت: اوفففف باشه
جیمین: افرین
ا/ت: فعلا بریم بخوابیم؟
جیمین: اهوم
ا/ت: اوک
ویو ا/ت
استرس فردا رو داشتم ولی نمیدونستم چیکار کنم که استرسم از بین بره
فردا عروسی ساعت ۶. بودصبح که شد پا شدم رفتم لباس عروسیمو دیدم
خیلی خوشگل بود تا اینکه...
بلخره براتون گذاشتم
پارت ۶ پارت اخر 😁
#درخواستی
P⁵
جیمین: خوب ببین من بهت دروغ گفتم
ا/ت:(کیفشو میندازه زمین دست به سینه وای می ایست) مث اینکه میخوای منو دغ بدی؟ هوم؟
جیمین: میخواستم یذره اذیتت کنم
ا/ت: خیلی کرمویی واقعا کرمویی، پس اون مای لاو کیه؟
جیمین: کوک
ا/ت: جدی؟
جیمین: اهوم
ا/ت: باهم برنامه ریخته بودین؟
جیمین: اهوم(میره سمت صورت و لباشو میبوسه)
ا/ت:(لبخند ریز)
جیمین: خوشت اومد
ا/ت: چی بگم
جیمین: بازم میخوای البته یه مدل دیگه؟ 😈🔞
ا/ت: نه نه تروخداااا
جیمین: چرا؟(میره سمت ا/ت و ا/ت میچسبونه به دیوار)
ا/ت:(میدونی جیمین میخواد چیکار کنه برای همین دستشو میگیره جلوی لباش)
جیمین: چاگیا دستاتو بردار
ا/ت: نه
جیمین: چرا اگه برنداری به زور برمیدارم
ا/ت: نمیتونی اینکارو بکنی
جیمین: پس خودت خواستی(میره و پشتشو میکنه ا/ت)
ا/ت:(دستاشو برمیداره) اخیش
جیمین:(سریع برگشت سمت صورت ا/تو لباشو محکم کوبوند به لبای ا/ت و میمکید)
ا/ت: هییییییی
جیمین:(به کارش ادامه میده😈)
ا/ت:(اونم یقیه ی جیمینو میگیره و لباشو بیشتر میچسبون به لبای خودش)
جیمین: میخوای بقیشو رو تخت بکنیم بیبی گرل؟ 😈🔞
ا/ت: نه
جیمین: اوکی
ا/ت: فردا باید ازدواج کنیم مستر جیمین من هنوز هیچکاری نکردمممممم عررررررر
جیمین: نگران چی هستی، لباست که امادست
ا/ت: وای وای وای باید برم ارایشگاه کارامو بکنم واییییییییی
جیمین: چقدر نگرانی اروم باش
ا/ت: اوفففف باشه
جیمین: افرین
ا/ت: فعلا بریم بخوابیم؟
جیمین: اهوم
ا/ت: اوک
ویو ا/ت
استرس فردا رو داشتم ولی نمیدونستم چیکار کنم که استرسم از بین بره
فردا عروسی ساعت ۶. بودصبح که شد پا شدم رفتم لباس عروسیمو دیدم
خیلی خوشگل بود تا اینکه...
بلخره براتون گذاشتم
پارت ۶ پارت اخر 😁
۶۵.۰k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.