ندار عشقم و با دل سر قمارم نیست

ندار عشقم و با دل سر قمارم نیست
که تاب و طاقت آن مستی و خمارم نیست

دگر قمار محبت نمی برد دل من
که دست بردی از این بخت بدبیارم نیست

من اختیار نکردم پس از تو یار دگر
به غیر گریه که آن هم به اختیارم نیست

به رهگذار تو چشم انتظار خاکم و بس
که جز مزار تو چشمی در انتظارم نیست

تو میرسی به عزیزان سلام من برسان
که من هنوز بدان رهگذر گذارم نیست

چه عالمی که دلی هست و دلنوازی نه
چه زندگی که غمم هست و غمگسارم نیست

به لاله های چمن چشم بسته می گذرم
که تاب دیدن دلهای داغدارم نیست

شهریار
دیدگاه ها (۴)

گر بدانی حالِ مَنگریان شوی بی اختیارای که مَنع گریه بی اختیا...

برج N Tower سئول، دیواره ای که روی اون، عاشقا عشقشون رو با ب...

گر بدانی حالِ مَنگریان شوی بی اختیارای که مَنع گریه بی اختیا...

زان شبی که وعده دادی روز وصلروز وشب را می شمارم روز وشبمولان...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط