سلام حضرت باران اجازه می خواهم

سلام حضرت باران اجازه می خواهم
و با اجازه تان شعر تازه می خواهم

برای جَلد شدن آب و دانه لازم نیست
برای عشق سرودن بهانه لازم نیست

تویی بهانه ی خورشید وقت تابیدن
تویی بهانه ی باران برای باریدن

بدون تو همه ی چشمه ها کویر شدند
و جمعه جمعه در این انتظار پیر شدند

بیا به حرمت باران…بیا بمان مولا
برای منتظرانت غزل بخوان مولا

بیا که غصه شد عادت ، بیا که غم داریم
میان فصل زمستان ، بهار کم داریم

برای قطع درختانمان تبر هستند
بیا ببین همه در معرض خطر هستند

بیا که دین و شریعت به اشتباه افتاد
بیا که شیعه کشی در جهان به راه افتاد

به اشک و گریه ی بی اختیار می خندند
بیا ببین که بر این انتظار می خندند…

بس است این همه دوری ، بس است این هجران
بس است صبر و تحمل… ببار ای باران

ببار و باز بر این شعر جان تازه بده
و باز هم به قلم هایمان اجازه بده

دوباره با ادب و احترام بنویسیم
اگر اجازه دهی از قیام بنویسیم

بیا… عدالت مطلق مسیر می خواهد
سپاه منتظرانت امیر می خواهد

زمین و کل زمان را بیا و زیبا کن
حکومت علوی را دوباره برپا کن

بیا و این غم و این انتظار را بردار
به کعبه تکیه بزن ، ذوالفقار را بردار

ببند بر سرت عمامه ی پیمبر را
دوباره زنده بکن اعتبار حیدر را

بیا بگیر به شمشیر انتقام علی
تو انتقام همان سیلی به مادر را

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#عکس_نوشته_خودم
دیدگاه ها (۱)

#نی_نیツ

روز برفی دوشنبه بعد از ظهر...خاطراتت دوباره زنده شدند...گرمی...

یارفیق من لارفیق له...#عکس_نوشته_خودم

#عکس_نوشته_خودم

🔻این شبها سریال بی نظیر روزی روزگاری را بعد از سالها برای نخ...

به یاد سلمان هراتی، قیصرامین پور و طاهره صفارزاده

رمان انیمه ای «هنوز نه!» چپتر ۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط