کنار پنجره ی دل می نشینم
کنار پنجره ی دل می نشینم
نوازش می کنم خیال ستاره را
و عشق می شود رنگ خیال انگیز آسمان
این چه جادوییست در مهتاب
که گویی با خود می برد مرا
تا پشت پرچین باغ دیدار
گل می دهد در لمس دست ها
حسی که در واژه ها مترادف ندارد
چشمها نگاهی دارند تا آنسوی باغ
و شکوفه ی اشک زیباترین سکوت را
به تماشا می نشیند
عشق هزار پرده ی دلنشین می نوازد
با سازی که آه می نامندش
و پس از آن نفس هایی
به عمق آرزو
به بلندای حرفهای فروخورده
به گرمای امید
گامها از هم می گریزند
و چه بیهوده جان را می فرساییم
چرا که دلها کنار هم نشسته اند
قصه ها می سرایند از آتش
در آتشکده ی جاودانه ی عشق
#سیدمحسن_یدالهی
نوازش می کنم خیال ستاره را
و عشق می شود رنگ خیال انگیز آسمان
این چه جادوییست در مهتاب
که گویی با خود می برد مرا
تا پشت پرچین باغ دیدار
گل می دهد در لمس دست ها
حسی که در واژه ها مترادف ندارد
چشمها نگاهی دارند تا آنسوی باغ
و شکوفه ی اشک زیباترین سکوت را
به تماشا می نشیند
عشق هزار پرده ی دلنشین می نوازد
با سازی که آه می نامندش
و پس از آن نفس هایی
به عمق آرزو
به بلندای حرفهای فروخورده
به گرمای امید
گامها از هم می گریزند
و چه بیهوده جان را می فرساییم
چرا که دلها کنار هم نشسته اند
قصه ها می سرایند از آتش
در آتشکده ی جاودانه ی عشق
#سیدمحسن_یدالهی
۱.۶k
۲۲ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.