فیک*

پارت ۶

+اون دختره...
&کدوم؟
+همونی که میخاستم قانعش کنم تادرباره جیسوچیزی نگه..
€اهاااا..خبب؟؟عاشقش شدییی؟
+یااا چه ربطی داره
+فقط میخاستم بگم اونم تواین مدرسست
&عهه جدییی؟
€راس میگیی؟؟چطورممکنه
+اره..اره راس میگم
&چه عالییی
€ارهه خیلی خوبه میتونیم یجاخفتش کنیم و تهدیدش کنیم تامث صگ ازمون بترسهه
+یاااا نبایدهمچین کاری باهاش کنید..خودم حلش میکنم
+الانم دیگه میرم سرکلاس...فعلا

ا/ت ویو*
زنگ تفریح خورد_
رفتم سمت یه نیمکت خالی و نشستم..
پاستیل میخوردم و بقیروتماشامیکردم وذهنم میگفت اگه کسی ببینه داری پاستیل میخوری فک نمیکنه بچه ای؟نه بابااخه چه ربطی داره
ذهنم:نکنه فک کنن که پول نداری واس همین داری پاستیل میخوری
پاستیل که ربطی به پول ندارهه شایدبکی فقیرباشه ولی هرروزساندویچ سرد بیاره..
پس ربطی به پول و بچه بودن نداره
ذهنم:اگه بخاطرپاستیلامسخرت کنن چیی
عهه بسته دیگه
خب مث اینکه خیلی تنهامم
بایدواسه خودم یه دوست پیداکنمم ولی..چرامن بایدبرم؟بقیه بایدبیان سمتمم..ایشش
داشتم همینجوری باخودم حرف میزدم که زنگ کلاس خورد وپاشدم وداشتم میرفتم سمت کلاسم که...
___________/\___________________/\________
خوب شده؟؟اگه بده که ادامش ندمم