یک روزعصربه مهمانیلحظه هایم بیابگذرشادمانه لبخندهایم را

یک روزعصربه مهمانی‌لحظه هایم بیا.بگذرشادمانه لبخندهایم راباتوتقسیم کنم‌نمی دانی چه سخت گذشت برمن گذرزمان وقتی که توراخواستم وتونبودی تامرهم دردهایم باشی من بی تواموختم می توان زنده بودوزندگی کرد‌وتنهایی رادوست داشت می توان به زندگی لبخند زدواز نواغازکرد.می توان بهاررابه سردی لحظه هاهدیه کردو سرسبزی وعشق رادوباره تجربه کرداگرامید‌باشدمی توان هرکاری کرد
دیدگاه ها (۱)

دیگربازی بس است،بیاشمشیرهارا کناربگذاریمدستانمان را بشوریم و...

سنگـــ قبـــرمو دوســـــت دارم، چـــــــون قـــراره...

خرمشهر پارتی کم تره ولی دور آتیش جمع شدن بیشتر✔❌خرمشهرباید ی...

♡..دلم تنگ است... ♡..دلم می سوزد از باغی که می سوزد...! ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط