ای درد اگر تو نماینده ی خدایی که برای آزمایش من قدم بر ز

ای درد! اگر تو نماینده ی خدایی که برای آزمایش من قدم بر زمین گذاشته‏ ای، تو را می پرستم؛ تو را در آغوش می کشم و هیچ‏گاه شِکوه نمی کنم. بگذار بَند بَندم از هم بگسلد، هستی ام در آتش بسوزد و خاکسترم به باد سپرده شود؛ باز هم صبر می کنم.

در دنیا به چیزهای کوچکی خوشحال میشوم که ارزشی ندارند و از چیزهایی رنج می برم که بی اساسند؛ این خوشحالی ها و ناراحتی ها دلیل کم ظرفیتی من است. هنوز گرفتار زندان غم و اندوهم. هنوز اسیر خوشی و لذتم. کمندِ درازِ آمال و آرزو، بال و پَرم را بسته، اسیر و گرفتار کرده و با آزادی، آری آزادی واقعی خیلی فاصله دارم.

📖 «خدا بود و دیگر هیچ نبود»
#مصطفی_چمران
دیدگاه ها (۱)

غریب، نه آن است که تن اش درین جهان غریب است، غریب آن است که ...

پرسید فرق بین دوست و رفیق؟گفتم دوست فقط یک آشناست...یک همکار...

بیشتر لبخند بزنمثبت فکر کنشکرگزار باشبلند بخندعاشق باشرؤیاها...

دخترم!سعی کن طرح روی جلد نباشیتا دیگران فقط به ظاهرت بگویند ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط