گفت

گفت:
همه ش که نباید توو فکر اتفاقای افتاده باشی،
گاهی هم باید به اتفاقای نیفتاده فکر کنی.
به پاهات فکر کن که هنوز داریشون،
به چشمات که هنوز سر جاشونن،
به خونه ات که هنوز سیل نبرده تش،
به مادرت که هنوز زنده اس.
بالاخره یه چیزایی توو زندگی هست که اتفاق نیفتادن
و تو میتونی به خاطر همونا خوشحال باشی.

گفتم : پس عشق چی؟ آخه هنوز توو عمرم عاشق نشدم.

گفت:
راستشو بخوای
عشق تنها چیزیه که نمیدونی اتفاق افتادنش بهتره
یا اتفاق نیفتادنش ...

«بعد از ابر»
؞ بابک زمانی ؞
دیدگاه ها (۳)

می گویند برای خودت مردی شده ایاز مرز می گذریبی آنکه فرمان ای...

گفت:آدم ها دو جور گریه دارن؛وقتی که خیلی غمگینن و وقتی کهخیل...

چشم چپم تیر می کِشدمی بینی؟قلبمبه شوق دیدنتتا این جا آمده!!!...

اوائل اینطور نبود که ...اوائل عاشقانه هایم را برای تو می سرو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط