شب با گلوی خونین

شب با گلوی خونین
خوانده ست
دیر گاه.
دریا نشسته سرد.
یک شاخه
در سیاهی جنگل
به سوی نور
فریاد می کشد.

#احمد_شاملو
دیدگاه ها (۰)

من ریشه‌های تو را دریافته‌امبا لبانت برای همه لب‌ها سخن گفته...

از تو عبور می‌کنمچنان که تُندری از شب. می‌درخشمو فرو می‌ریزم...

و کسی نمی داند چقدر فرصت باقیستتا جبران گذشته کنیمدستم را بگ...

دی شیخ با چراغ همی‌ گشت گرد شهرکز دیو و دَد ملولم وانسـانم آ...

.دلم جنگل، دلم باران، دلم اصلا غلط کردهدلم بوسه، لب یاران، د...

‏‍خسته جانی هستمکه تنم رنجور ناملایمات زندگی ستاز روزهای سخت...

_درخت باشم ... یک‌ گوشه ی این دنیای بزرگ افتاده باشم تنهای ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط