گریه هم بر غم این فاصله مرهم نشود

گریه هم بر غم این فاصله مرهم نشود
مثل یک قهوه که از تلخی آن کم نشود

روز و شب پیش همه روی لبم لبخند است
تا حواس احدی جمع به بغضم نشود

آرزو میکنم ای کاش دلش چون مویش
پیش چشم کسی آشفته و درهم نشود

من که بیچاره شدم کاش ولی هیچ دلی
گیر لحن بم مردانه ی محکم نشود

شده حتی به دعا دست برآرم که :"خدا!
برود مشهد و برگردد و آدم نشود"

خون دل خوردم و حرفی نزدم تا شاید
مهربان تر بشود ، تازه اگر هم نشود

با من ساده همین بس که مدارا بکند
عاشقم هم که نشد، خب به جهنم نشود...

دیدگاه ها (۴)

وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکستعهد و پیمانی که روزی با دل...

در بیکرانه ی زندگی دو چیز افسونم کرد ، رنگ آبی آسمان که می ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط