منم ای نگار و چشمی که در انتظار رویت

منم ای نگار و چشمی که در انتظار رویت

همه شب نخفت مسکین و بخفت مرغ و ماهی

 

و گر این شب درازم بکشد در آرزویت

نه عجب که زنده گردم به نسیم صبحگاهی.

 

"سعدی"


خط : مریم امام وردی


چهارشنبه سوم بهمن ۱۳۹۷
ساعت بیست و یک : دوازده دقیقه
۱۷۲۳
۱۷۰۸
دیدگاه ها (۸)

شب به گلستان تنها منتظرت بودمباده ی ناکامی در هجر تو پیمودمم...

آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفتدر این خانه ندانم به چ...

به فکر همه چیز هستندالا آغوشی که من از دست داده امبه فکر حقو...

اگر از عشــــق بپرسد کسی؛من به او خواهم گفت:بهمنی، خار گل سر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط