ز سرگذشت چمن دل به درد می آید
ز سرگذشت چمن، دل به درد می آید
ببند پنجره را باد سرد می آید!
دریغ باغ گل سرخ من که در غم او
همه زمین و زمان زار و زرد می آید
نمی رود ز دل من صفای صورت عشق
و گر بر آینه باران گرد می آید
به شاهراه طلب نیست بیم گمراهی
که راه با قدم رهنورد می آید
تو مرد باش و میندیش از گرانی درد
همیشه درد به سروقت مرد می آید!
دگر به سوز دل عاشقان که خواهد خواند
دلم ز ناله ی بلبل به درد می آید ...
ببند پنجره را باد سرد می آید!
دریغ باغ گل سرخ من که در غم او
همه زمین و زمان زار و زرد می آید
نمی رود ز دل من صفای صورت عشق
و گر بر آینه باران گرد می آید
به شاهراه طلب نیست بیم گمراهی
که راه با قدم رهنورد می آید
تو مرد باش و میندیش از گرانی درد
همیشه درد به سروقت مرد می آید!
دگر به سوز دل عاشقان که خواهد خواند
دلم ز ناله ی بلبل به درد می آید ...
- ۴.۴k
- ۰۲ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط