ز سرگذشت چمن دل به درد می آید

ز سرگذشت چمن، دل به درد می آید
ببند پنجره را باد سرد می آید!

دریغ باغ گل سرخ من که در غم او
همه زمین و زمان زار و زرد می آید

نمی رود ز دل من صفای صورت عشق
و گر بر آینه باران گرد می آید

به شاهراه طلب نیست بیم گمراهی
که راه با قدم رهنورد می آید

تو مرد باش و میندیش از گرانی درد
همیشه درد به سروقت مرد می آید!

دگر به سوز دل عاشقان که خواهد خواند
دلم ز ناله ی بلبل به درد می آید ...
دیدگاه ها (۰)

سفر مرا به در باغ چند ساله .....

رود خُردی که به دریا میرفت ....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط