ناخوش شده ام درد تو افتاده به جانم

ناخوش شده ام درد تو افتاده به جانم
باید  چـــه  بگویم  به  پرستار  جوانم ؟؟
باید چه بگویم ؟ تو بگو، ها ؟ چه بگویم
وقتی کـــه ندارد خبــــر از درد نهانم ؟
تب کرده ام امــا نه به تعبیر طبیبان
آن تب که گل انداخته بر گونه ی جانمبیمـــــاریِ  من  عامل  بیگانـــه  ندارد
عشق تو به هم ریخته اعصاب و روانم
آخر چه کند با دلِ من علم پزشکی
وقتی که به دیدار تو بسته ضربانم ..؟
لب بسته ام از هرچه سوال ست و جواب ست
می ترسم  اگـــر  بـــــاز  شود  قفــل دهانـــم...
این دست پرستار به تلبیس دماسنج
امشب بکشد نام تـــو از زیـر زبانــم !
می پرسد و خاموشم و... می پرسد و خاموش...
چیزی کــــه عیان ست چه حاجت به بیانم
دیدگاه ها (۹)

صفحه های روزنامه که هیچ...شبکه های تلوزیون هم عوض نمی شوند !...

عاغا رسیدگی کنید این چ وضعشه اخه اه

اینم والا قسم دادن ببخشید دیگه

بر زمین افتاده مردی که شما را دوست داردبعدِ تو ، احساس باران...

ناخوش شده ام درد تو افتاده به جانم باید چه بگویم به پرستار ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط