داستان ما پارت دو
ات: ایی دلمم..
ته: چیشده(خابالو)
ات: دل.. اییی دلممممم
تهیونگ پاشد
ته: چیشده؟
ات: نمیدونممممم اییییی دلمممم
ته: هییش دراز بکش اروم باشش بزار ببینم چیشده
(یادم رفت بگم تهیونگ دکتره جونح)
تهیونگ رفت وسایلاشو اورد و اتو معاینه میکرد
ته: الان بهت یه سرم میزنم تا خوب شی
ات: نههه نههه ایی.. سرم نهه
ته: باید بزنم
ات: نهههه نزننننن اخخ
ته: اروم میزنم
ات: نمیقاامممم
ته: هیییشش
تهیونگ سرمو اورد و خیلی اروم زد و ات چشماش بسته بود
ته: درد داشت خانوم خانوما؟
ات: نزدی که(چشماش بستس)
ته: زدم کوچولو
ات چشماشو باز کرد
ات: زدی.. ایییی دردد داشتتتتت جیغ درددد دارهههه
ته: هیییششش
ات: بغلم کنن
تهیونگ کنار ات دراز کشید و بغلش کرد
ات: باباییی(کیوت)
ته: جانم
ات: انگشتتت(کیوت)
ته: خنده*.. باشه بیا
تهیونگ انگشتشو گذاشت تو دهن ات و ات کیوت و اروم میمکید(منی که کار مورد علاقمه با اون شخص)
ته: کیوتعلیی
ات: اومم.. حیح
ات انقدر مکید تا خوابش برد و سرمش تموم شد
تهیونگ اروم انگشتشو از دهن ات بیرون اورد تا سرمشو در بیاره که ات چشماشو باز کرد
ات: گریه بچگونه*.. بابایییی انگشتتتتت
ته: وایساا سرمتو در بیارمم
ات: گریه بچگونه بیشتر*
تهیونگ توجهی نکرد و سرمشو دراورد
ات: به من توجه نوموکونی؟(بغض)
ته: فداتشم باید درش میاوردم چرا بغض میکنیی؟
ات: بغض*
تهیونگ اتو بغل کرد
ته: بغض نکن دیگهه
ات: انگشت بده(بچگونه و اروم و خیلی کیوت)
ته: هاه.. نمیشه نداد با این قیافت.. بیا
انگشتشو گذاشت تو دهن ات و ات میمکید
ات اونیکی دست تهیونگو گذاشت رو شکمش و تکونش میداد
ته: وایسا خودم ماساژش میدم بچه
ات دست تهیونگو ول کرد و تهیونگ دلشو ماساژ میداد
دوساعت بعد*
ته: بیب کافی نیست؟
ات: اوم اوم(همون نو نو منظورشه ولی انگشت ته تو دهنش بود نتونست درست بگه بچم)
ته: بسه دیگهه باید غذا بخوری بچم حتما الان گشنشهه
ات: خب منمممم گشنمهه چرا به اوننننن توجه میکنییی منمم توجه میخامممم منممم بچتمممم چراا فرق می...
ات میخواست ادامه حرفشو بزنه که ته لباشو محکم گذاشت رو لبای ات و اروم میمکید
ات خوشش اومد بخاطر همین همراهی کرد
بعد دو دقیقه جدا شدن
ته: معذرت میخوام بچه خوبه؟
ات: اهوم.. حالا بچتو بغل کن ببر بهش غذا بده
ته: باشه بچه
تهیونگ اتو مثل بچه ها بغل کرد و برد تو اشپزخونه گذاشتش رو کابینت
ات: شیرکاکائووو بدههه(کیوت)
ته: چشم
تهیونگ یه شیر کاکائو گرم درست کرد و داد به ات
ات: خومشژش
ته: اوخوداا بچه مننن
ات: حیححححیییی
تهیونگ یکم قهوه خورد و اتو بغل کرد و برد تو اتاق
ته: میخوای بریم دور دور؟
ات: ارههههههه
ته: اماده شو
ات: مگه بچه کوچولو میتونه خودش لباساشو بپوشهه؟
ته: پوکر به ات زل زد*
ات: چیههه لباسامو بپوشووننن
ته: نه
ات: نمیخام توو
ته:..
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.