ته اتوبوس آن صندلی آخر کنار شیشه بهترین جای دنیاست

ته اتوبوس، آن صندلی آخر، کنار شیشه بهترین جای دنیاست
برای آنکه مچاله شوی در خودت
سرت را بچسبانی به شیشه و زل بزنی به یک جای دور
و فکر کنی به چیزهایی که دوست داری
و فکر کنی به خاطراتی که آزارت میدهد
و گاهی چشمهایت خیس شود، از حضور پر رنگ یک خیال
و یادت برود مقصد کجاست
و دلت بخواهد که دنیا به اندازه ی همین گوشه اتوبوس کوچک شود...و دنج و تنها...
و آه بکشی از یاد آوری حماقت های عاشقانه ات...
شیشه بخار بگیرد
و تو با انگشت بنویسی "آینده"
و دلت بگیرد از تصورش...
چشمهایت را ببندی
و تا آخرین ایستگاه در خودت گریه کنی...
دیدگاه ها (۴)

برخیز که جان است و جهان است و جوانیخورشید برآمد ، بنگر نورف...

دادگاهی میخواهم ،یک قاضی بیرحم ،حکم کند ... ! بگوید محکومم ب...

خدایا خیلی دلم گرفته خیلی تنهام کمکم کن

پای آدم های دیگر که به رابطه هایتان باز شوددیگر قرار نیست هم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط