برای تو و خویش چشمانی آرزو میکنم که چراغها و نشانهها

برای تو و خویش، چشمانی آرزو می‌کنم که چراغها و نشانه‌ها

را درظلماتمان ببیند....

گوشی که صداها و شناسه‌ها را در بیهوشی‌مان بشنود...

برای تو و خویش، روحی که این همه را در خود بگیرد

و بپذیرد و زبانی که در صداقت خود، ما را از خاموشیِ خویش بیرون کشد

و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است، سخن بگوییم ......



احمد شاملو *
دیدگاه ها (۱)

ای روشنی ِ صبح ، به مشرق بازگرد...چون آفتابِ خزانی، بی تو د...

مرا زیاد ببوس ''پدر''تو تنها کسی هستی که... محبت هایت ''بی ط...

پلی بودم سخت و سرد، گسترده به روی یک پرتگاه. این سو پاها و آ...

بیدار مانده ام که تورا مثنوی کنمآسوده تر بخوابعزیز دلی هنوز ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط