یه د ماه دیگه میگذره از بودنم

‌ی‍ه‍ دے ماه دیگه‍ میگذره از بودنم‍..‍
ی‍ه‍ تولد دیگه‍..
یا یه‍‍ قدم نزدیکتر ب‍ه‍ مرگ‍ :)
هرسال ک گذشت، از آدما دورتر شدم‍، کادوهاے تولدم‍ کم‍ شد..
آدماے بد دیدم..آدماے خوب دیدم..غم دیدم..
دردُ با تموم وجودم حس کردم...تنهایے رو بلد شدم..
هنوزم وقتے با هندزفرے و آدامس خرسے تنها تو خیابونا قدم میزنم‍..
لبخند میاد رو صورتم‍..
من یاد گرفتم تنهایے خوبه‍...
یاد گرفتم با داشته هام زندگے کنم‍...
یاد گرفتم هیچے تو زندگے همیشگے نیس..
یاد گرفتم هیچے از هیچکس بعید نیس..
با رفتن ی‍ه‍ سِرے از آدما از زندگیم باورام هم رفت..اما باورهاے جدید ساختم‍..
لبخنداے جدید زدم‍..
یاد گرفتم وقتے دلم گرفت برم سراغ نقاشیام‍...

..من یاد گرفتم زندگے کنم حتے شده با ″درد″..
.
.
.
″خودم″
تو تنها کسے هستے ک همیشه‍ بودے و ندیدمت‍..
تو تنها کسے هستے ک هیچوخت ترکم نکرد..
دیدگاه ها (۴۵)

ای کاش..که عکاس شخصی‌ات بودمهر بار که زیبا می‌خندیدیعکس را ع...

ساده باش اما سادگی نکن...گذشت کن اما از خوبی های خودت نگذر.....

دے مـاھـے یـعـنـے... 96/10/4

دَمی سکوتدر این جهانِ پُر هیاهو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط