من ردای عاشقی را در جوانی باختم
من ردای عاشقی را در جوانی باختم
دوختم اندازه بر دوش رقیب انداختم
سالها طی شد زعمر من ولیکن روزوشب
بیقراری کردم و با بی قراری ساختم
چون گذشت عهدشبابم بافراغ وبی کسی
یاد او شد همدمم باین جدایی ساختم
گرچه دور از او شدم در عنفوان عاشقی
لیک تنها بر دوصد از لشکر غم تاختم
برلبم مهرسکوت است وزبان قاصر
ولی
قصه های عاشقی در خواب ورویا ساختم
بهترین راه فرار از عاشقی دیوانگیست
گر چه تاوانی عظیم باخون دل پرداختم.
#F
دوختم اندازه بر دوش رقیب انداختم
سالها طی شد زعمر من ولیکن روزوشب
بیقراری کردم و با بی قراری ساختم
چون گذشت عهدشبابم بافراغ وبی کسی
یاد او شد همدمم باین جدایی ساختم
گرچه دور از او شدم در عنفوان عاشقی
لیک تنها بر دوصد از لشکر غم تاختم
برلبم مهرسکوت است وزبان قاصر
ولی
قصه های عاشقی در خواب ورویا ساختم
بهترین راه فرار از عاشقی دیوانگیست
گر چه تاوانی عظیم باخون دل پرداختم.
#F
۳۷۱
۰۹ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.