آداب زایمان در قدیم
🚺 آداب زایمان در قدیم
زایمان در قدیم آداب و رسومی داشت که زحمت و سختی بیشمار آن به قول معروف نفس اطرافیان را میگرفت. به این شکل بود که وقتی درد زائو شروع میشد کسان او فورا رختخوابی در گوشهٔ اطاقی انداخته و به زائو کلوخی میدادند و به او میگفتند که آن را در چاه یا حوض خانه انداخته و بگوید ای کلوخ، الهی تا تو واشی من هم فارغ شوم.
سپس کسی را سراغ قابله فرستاده و زنان همسایه و بستگان زائو نیز به خانهٔ وی میشتافتند و در اطاق زائو هر یک خدمتی را بعهده میگرفتند.
یکی میخ به چارچوب در اطاق میکوبید تا درد زائو در شکم او میخکوب شود و دیگری پوست پیاز و سیر در آتش میریخت تا درد زادن بر زائو آسان گردد.
سومی قلیاب سرکه را در آستانهٔ در میپاشید تا اگر کسی طلسم و جادو کرده باشد باطل شود.
چند زن هم ختم امَّن یجیب میگرفتند تا زائو به تندرستی و عافیت بزاید. قابله که میرسید دستور میداد مجمعه بزرگی پر از خاکستر و چند عدد خشت خام بیاورند و زائو را بلند کرده و روی چهارخشت مینشاند و یک خشت هم زیر زائو قرار میداد.
در این موقع یکی از نزدیکان زائو که حتما باید زنی قلچماق و قوی بنیه باشد چهار پایهٔ کوچکی جلو مجمعه خاکستر میگذاشت و خود روی چهارپایه در مقابل زائو مینشست و به اصطلاح پیشنشین زائو میشد.
این پیش نشین وظیفه بسیار دشواری داشت و تمام درد و فریاد و بی تابی زائو که شامل چنگ زدن و هل دادن و غیره بود میبایست تحمل میکرد و چه بسا بعد از زایمان بیهوش و زخمی کناری میافتاد و عده ای به او رسیدگی میکردند، ماما هم خودش در عقب زائو پسنشین او میشد.
پس از انجام این مقدمات زائو خم میشد و دو دست را بر شانههای پیشنشین میگذاشت و با آرنجها به او تکیه میکرد. ماما هم بعد از شستن دستها، کف دستها را با روغن بادام یا روغن زرد چرب میکرد و مدت چند دقیقه شکم زائو را مالش میداد تا اگر بچه در شکم زائو به حالت غیرطبیعی قرار گرفته به وضع عادی و طبیعی درآید.
پس از انجام این عمل حوله یا ملافه ای را گرم میکرد و چند بار به دور کمر زائو میگذاشت تا خون در اطراف شکم و رحم زائو به جریان بیفتد و وضع حمل را تسریع کند.
در این موقع زنی اسپند دود میکرد و دیگران آب جوش میاوردند و مدام با صدای بلند دعا و صلوات میفرستادند.
بعد گیاهی به نام پنجهٔ مریم در آب میانداختند و معتقد بودند که وقتی حضرت مریم دردش گرفت و در بیابان چیزی نیافت تا از آن مدد بگیرد به ناچار چنگ زد و گیاهی را که امروز پنجهٔ مریم نام دارد گرفت و آنقدر در دست خود فشرد تا حضرت عیسی زاده شد.
گاهی اتفاق میافتد که با تمام این عملیات باز هم زائو فارغ نمیشد. در اینصورت عقیده داشتند که زائو در دوران حاملگی خود قسم ناحق خورده و اکنون این عمل ناپسند پاپیچ او شده است.
برای رفع این محظور مقداری خرما بین گدایان تقسیم میکردند و در این بین مردی از اهل خانه بالای بام رفته اذان میگفت و ساکنان آن حدود و عابرینی که از کوچه میگذشتند چون صدای اذان بیوقت را میشنیدند، میفهمیدند که زنی در حال زادن است دعا میکزدند که زودتر فارغ شود
وقتی لحظهٔ وضع حمل فرا میرسید قابله کاملاً مراقبت میکرد که بچه روی خشت فرود آید تا در اولین لحظهٔ حیات، طفل با خاک آشنا شود زیرا آدمیزاد از خاک آفریده شده، جای او در خاک است و پس از مردن نیز به خاک خواهد رفت.
پس از آنکه طفل به دنیا میامد ماما بچهٔ را در مجمعه روی خاکسترها قرار میداد و بند جفت را میکشید تا جفت خارج شود. اگر جفت خارج نمی شد آنوقت قلیانی به زائو میداد و به او میگفت محکم در قلیان فوت کند.
پس از آنکه جفت بیرون میآمد چند سوزن به آن میزد و آنرا در گوشهٔ اطاق میگذاشت تا اگر بدقدم و بدچشم به اطاق زائو وارد شد نحوست و بدیمنی او به جفت بخورد و بعد هم بطور پنهانی در خاک دفن میکردند.
در این حین مادر زائو کاچی را که از روغن فراوان اعلا و آرد و شکر و زعفران درست کرده بود به زائو میخوراند.
سپس قابله عمل نافبری را شروع میکرد.
بعد از عمل نافبری ماما مقداری نمک سائیده در لگنی که پر از آب ولرم بود میریخت و بچه را میشست. استعمال نمک برای آن بود که گوشت بدن طفل سفت و ضد عفونی شود و به اندک چیزی فساد نپذیرد و بچه هم بانمک و خوشسیما گردد.
سپس بچه را قنداق کرده و برای حفظ جان او از صدمهٔ آل با قیچی یا کاردی که ناف نوزاد را بریده بود دورتادور رختخواب زائو خط میکشید.
تا ده روز زائو استراحت میکرد و روز دهم به حمام میرفت، در این مدت قابله هر روز به خانه زائو میرفت و نوزاد را تر و خشک میکرد و تعلیمات لازم را برای مراقبت از نوزاد به زائو و کسان او میداد.
روز سوم به دستور وی هشت مثقال روغن کرچک و چهار مثقال روغن بادام شیرین به زائو میدادند تا بخورد و هرگونه ثقل یا سنگینی که در معده و رودههای
زایمان در قدیم آداب و رسومی داشت که زحمت و سختی بیشمار آن به قول معروف نفس اطرافیان را میگرفت. به این شکل بود که وقتی درد زائو شروع میشد کسان او فورا رختخوابی در گوشهٔ اطاقی انداخته و به زائو کلوخی میدادند و به او میگفتند که آن را در چاه یا حوض خانه انداخته و بگوید ای کلوخ، الهی تا تو واشی من هم فارغ شوم.
سپس کسی را سراغ قابله فرستاده و زنان همسایه و بستگان زائو نیز به خانهٔ وی میشتافتند و در اطاق زائو هر یک خدمتی را بعهده میگرفتند.
یکی میخ به چارچوب در اطاق میکوبید تا درد زائو در شکم او میخکوب شود و دیگری پوست پیاز و سیر در آتش میریخت تا درد زادن بر زائو آسان گردد.
سومی قلیاب سرکه را در آستانهٔ در میپاشید تا اگر کسی طلسم و جادو کرده باشد باطل شود.
چند زن هم ختم امَّن یجیب میگرفتند تا زائو به تندرستی و عافیت بزاید. قابله که میرسید دستور میداد مجمعه بزرگی پر از خاکستر و چند عدد خشت خام بیاورند و زائو را بلند کرده و روی چهارخشت مینشاند و یک خشت هم زیر زائو قرار میداد.
در این موقع یکی از نزدیکان زائو که حتما باید زنی قلچماق و قوی بنیه باشد چهار پایهٔ کوچکی جلو مجمعه خاکستر میگذاشت و خود روی چهارپایه در مقابل زائو مینشست و به اصطلاح پیشنشین زائو میشد.
این پیش نشین وظیفه بسیار دشواری داشت و تمام درد و فریاد و بی تابی زائو که شامل چنگ زدن و هل دادن و غیره بود میبایست تحمل میکرد و چه بسا بعد از زایمان بیهوش و زخمی کناری میافتاد و عده ای به او رسیدگی میکردند، ماما هم خودش در عقب زائو پسنشین او میشد.
پس از انجام این مقدمات زائو خم میشد و دو دست را بر شانههای پیشنشین میگذاشت و با آرنجها به او تکیه میکرد. ماما هم بعد از شستن دستها، کف دستها را با روغن بادام یا روغن زرد چرب میکرد و مدت چند دقیقه شکم زائو را مالش میداد تا اگر بچه در شکم زائو به حالت غیرطبیعی قرار گرفته به وضع عادی و طبیعی درآید.
پس از انجام این عمل حوله یا ملافه ای را گرم میکرد و چند بار به دور کمر زائو میگذاشت تا خون در اطراف شکم و رحم زائو به جریان بیفتد و وضع حمل را تسریع کند.
در این موقع زنی اسپند دود میکرد و دیگران آب جوش میاوردند و مدام با صدای بلند دعا و صلوات میفرستادند.
بعد گیاهی به نام پنجهٔ مریم در آب میانداختند و معتقد بودند که وقتی حضرت مریم دردش گرفت و در بیابان چیزی نیافت تا از آن مدد بگیرد به ناچار چنگ زد و گیاهی را که امروز پنجهٔ مریم نام دارد گرفت و آنقدر در دست خود فشرد تا حضرت عیسی زاده شد.
گاهی اتفاق میافتد که با تمام این عملیات باز هم زائو فارغ نمیشد. در اینصورت عقیده داشتند که زائو در دوران حاملگی خود قسم ناحق خورده و اکنون این عمل ناپسند پاپیچ او شده است.
برای رفع این محظور مقداری خرما بین گدایان تقسیم میکردند و در این بین مردی از اهل خانه بالای بام رفته اذان میگفت و ساکنان آن حدود و عابرینی که از کوچه میگذشتند چون صدای اذان بیوقت را میشنیدند، میفهمیدند که زنی در حال زادن است دعا میکزدند که زودتر فارغ شود
وقتی لحظهٔ وضع حمل فرا میرسید قابله کاملاً مراقبت میکرد که بچه روی خشت فرود آید تا در اولین لحظهٔ حیات، طفل با خاک آشنا شود زیرا آدمیزاد از خاک آفریده شده، جای او در خاک است و پس از مردن نیز به خاک خواهد رفت.
پس از آنکه طفل به دنیا میامد ماما بچهٔ را در مجمعه روی خاکسترها قرار میداد و بند جفت را میکشید تا جفت خارج شود. اگر جفت خارج نمی شد آنوقت قلیانی به زائو میداد و به او میگفت محکم در قلیان فوت کند.
پس از آنکه جفت بیرون میآمد چند سوزن به آن میزد و آنرا در گوشهٔ اطاق میگذاشت تا اگر بدقدم و بدچشم به اطاق زائو وارد شد نحوست و بدیمنی او به جفت بخورد و بعد هم بطور پنهانی در خاک دفن میکردند.
در این حین مادر زائو کاچی را که از روغن فراوان اعلا و آرد و شکر و زعفران درست کرده بود به زائو میخوراند.
سپس قابله عمل نافبری را شروع میکرد.
بعد از عمل نافبری ماما مقداری نمک سائیده در لگنی که پر از آب ولرم بود میریخت و بچه را میشست. استعمال نمک برای آن بود که گوشت بدن طفل سفت و ضد عفونی شود و به اندک چیزی فساد نپذیرد و بچه هم بانمک و خوشسیما گردد.
سپس بچه را قنداق کرده و برای حفظ جان او از صدمهٔ آل با قیچی یا کاردی که ناف نوزاد را بریده بود دورتادور رختخواب زائو خط میکشید.
تا ده روز زائو استراحت میکرد و روز دهم به حمام میرفت، در این مدت قابله هر روز به خانه زائو میرفت و نوزاد را تر و خشک میکرد و تعلیمات لازم را برای مراقبت از نوزاد به زائو و کسان او میداد.
روز سوم به دستور وی هشت مثقال روغن کرچک و چهار مثقال روغن بادام شیرین به زائو میدادند تا بخورد و هرگونه ثقل یا سنگینی که در معده و رودههای
- ۵.۹k
- ۰۴ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط