تو چه میدانی
تو چه میدانی
شاید من همـانی باشم ڪه
بیشـتر از همـه دوستت دارم ؛
نبـودنت را بغل میڪنم
سڪوتت را مینویسـم
نڪَرانت میشـوم
نڪَرانت میشـوم
و روزے هـزار بار
خودم را لعنت میڪنم
ڪه نمیتوانم دلیلِ لبخندت باشـم
ڪه نمیتوانم
ڪه دورم
تو چه میدانی
پشتِ سرت
چه دوستت دارم هایی ست
چه خیالهایی،؛چه میدانی؟
شاید من همـانی باشم ڪه
بیشـتر از همـه دوستت دارم ؛
نبـودنت را بغل میڪنم
سڪوتت را مینویسـم
نڪَرانت میشـوم
نڪَرانت میشـوم
و روزے هـزار بار
خودم را لعنت میڪنم
ڪه نمیتوانم دلیلِ لبخندت باشـم
ڪه نمیتوانم
ڪه دورم
تو چه میدانی
پشتِ سرت
چه دوستت دارم هایی ست
چه خیالهایی،؛چه میدانی؟
- ۵۱۵
- ۱۵ دی ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط