قطعه ای از کتاب "رویای تبت"اثر فریبا وفی انتشارات مرکز:
قطعه ای از کتاب "رویای تبت"اثر فریبا وفی انتشارات مرکز:
یک روز از سر بیکاری به بچه های کلاس گفتم انشایی بنویسند
با این عنوان که "فقر بهتر است یا عطر؟" قافیه ساختن از سرگرمی هایم بود.
چند نفری از بچه ها نوشتن "فقر" .از بین علم و ثروت همیشه علم را انتخاب میکردند.
نوشته بودند که فقر خوب است چون چشم و گوش آدم را باز میکند و او را بیدار نگه میدارد ولی عطر، آدم را بیهوش و مدهوش میکند.عادت کرده بودند مجیز فقر را بگویند چون نصیبشان شده بود.
فقط یکی از بچه ها نوشته بود "عطر"!
انشایش را هنوز هم دارم.جالب بود،نوشته بود: "عطر حس هایی را در آدم زنده میکند که فقر آنها را خاموش کرده است"!
یک روز از سر بیکاری به بچه های کلاس گفتم انشایی بنویسند
با این عنوان که "فقر بهتر است یا عطر؟" قافیه ساختن از سرگرمی هایم بود.
چند نفری از بچه ها نوشتن "فقر" .از بین علم و ثروت همیشه علم را انتخاب میکردند.
نوشته بودند که فقر خوب است چون چشم و گوش آدم را باز میکند و او را بیدار نگه میدارد ولی عطر، آدم را بیهوش و مدهوش میکند.عادت کرده بودند مجیز فقر را بگویند چون نصیبشان شده بود.
فقط یکی از بچه ها نوشته بود "عطر"!
انشایش را هنوز هم دارم.جالب بود،نوشته بود: "عطر حس هایی را در آدم زنده میکند که فقر آنها را خاموش کرده است"!
۸۴۰
۰۶ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.