زد هوایت بر سرم، سرتاسرم را باد برد
زد هوایت بر سرم، سرتاسرم را باد برد
تا قلم در دست غم شد ، جوهرم را باد برد
خط کشیدم بر نمای کهنه ی گلبوسه ات
یادگار بوسه ات بر دفترم را باد برد
اشک را در دامن سرخ شقایق ریختم
با نگاهی آتشین چشم ترم را باد برد
موج می زد بر سرم هر جمعه عشق دیدنت
ساحلی ایمن شدی تا، پیکرم را باد برد
غنچه هایم را کشیدی تا که از نو بشکفم
تا لب از لب وا کنم، آن نوبرم را باد برد
برگ ماند و ساقه ای خشکیده در دریای غم
با نگاهت سایه ی غم گسترم را باد برد
🌼🍁
#عکس_نوشته #عاشقانه
تا قلم در دست غم شد ، جوهرم را باد برد
خط کشیدم بر نمای کهنه ی گلبوسه ات
یادگار بوسه ات بر دفترم را باد برد
اشک را در دامن سرخ شقایق ریختم
با نگاهی آتشین چشم ترم را باد برد
موج می زد بر سرم هر جمعه عشق دیدنت
ساحلی ایمن شدی تا، پیکرم را باد برد
غنچه هایم را کشیدی تا که از نو بشکفم
تا لب از لب وا کنم، آن نوبرم را باد برد
برگ ماند و ساقه ای خشکیده در دریای غم
با نگاهت سایه ی غم گسترم را باد برد
🌼🍁
#عکس_نوشته #عاشقانه
۴.۳k
۲۷ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.