پارت8
پارت8
از هم جداشدیم... باید باهم میرقصیدیم... رفتیم وست و رقص رو شروع کردیم...
پرش زمانی به بعد عروسی...
خیلی خسته بودیم هردومون ولی وقتی به خونه رسیدیم چیزی دیدیم که انتظارش رو نداشتیم...
خود پدر بزرگ خونه رو برامون چیده بود واتاقمون مشترک بود... پشمام ریخت...
یعنی باید کنار هم میخوابیدیم؟... باهم وارد اتاق شدیم از خستگی روی تخته نشستم... جیمین به دیوار تکیه داده بود...
جیمین:حالاچیکار کنیم؟
نوا:واقعا نمیدونم! *کلافه*
جیمین:من میرم روی کاناپه میخوابم!
نوا:باشه...
جیمین پیرهنش رو در اورد که من جلوی چشمامو گرفتم...
نوا:یااااااا خیلی بی حیای!
جیمین:خب برو بیرون...
سریع رفتم توی اتاق کناری که لباسا توش بود... واییییییییییی اینا که همش لباس خوابه🥶
رفتم دم در اتاق خواب...
نوا:جیمیییییین *داد*
جیمین:چیشده؟
نوا :تمام لباسای توی اتاق کناری مخصوص خوابه...
جیمین:جان!؟
نوا:وای تو لباس نداری؟
جیمین:اره بیا این پیرهن بلنده*پیرهنو داد بهش*
نوا:مرسی...
میخواستم لباسم رو در بیارم ولی نتونستم زیپش رو باز کنم...
نوا:جیمین...
جیمین:بله؟
نوا:میشه زیپ اینو برام باز کنی؟
جیمین:اره... بیا
رفتم و پشت بهش ایستادم...
ویو جیمین
نوا ازم خواست که زیپ لباسش رو براش باز کنم منم قبول کردم... داشتم زیپش رو پایین میکشیدم... بدن زیبایی داشت و پوستش سفید بود*استغفرالله 📿 *
زیپش رو براش باز کردم و از اتاق رفت بیرون
ویو نوا
سریع از اتاق بیرون اومدم و لباس تنم رو با پیرهن عوض کردم... وای رون پام معلومه... اهمیت ندادم و به سمت اتاق خواب حرکت کردم درو با احتیاط باز کردم چون ممکن بود جیمین خواب باشه... دیدیم مثل بچه ها روی کاناپه خوابش برده.. موهاشو از بغل بینیش کنار زدم تا قلقلک نشه... بعد رفتم روی تخت خوابیدم..
............
ببخشيد اگا این پارت کم شد بچه ها من فردا نمیتونم پارت بطارم چون چهار شنبه امتحان دارم
ممنون میشم حمایتم کنید💜💙❤️💜💙❤️💜💙❤️💜💙❤️💜💙❤️💜💙❤️💜💙❤️💜💙
از هم جداشدیم... باید باهم میرقصیدیم... رفتیم وست و رقص رو شروع کردیم...
پرش زمانی به بعد عروسی...
خیلی خسته بودیم هردومون ولی وقتی به خونه رسیدیم چیزی دیدیم که انتظارش رو نداشتیم...
خود پدر بزرگ خونه رو برامون چیده بود واتاقمون مشترک بود... پشمام ریخت...
یعنی باید کنار هم میخوابیدیم؟... باهم وارد اتاق شدیم از خستگی روی تخته نشستم... جیمین به دیوار تکیه داده بود...
جیمین:حالاچیکار کنیم؟
نوا:واقعا نمیدونم! *کلافه*
جیمین:من میرم روی کاناپه میخوابم!
نوا:باشه...
جیمین پیرهنش رو در اورد که من جلوی چشمامو گرفتم...
نوا:یااااااا خیلی بی حیای!
جیمین:خب برو بیرون...
سریع رفتم توی اتاق کناری که لباسا توش بود... واییییییییییی اینا که همش لباس خوابه🥶
رفتم دم در اتاق خواب...
نوا:جیمیییییین *داد*
جیمین:چیشده؟
نوا :تمام لباسای توی اتاق کناری مخصوص خوابه...
جیمین:جان!؟
نوا:وای تو لباس نداری؟
جیمین:اره بیا این پیرهن بلنده*پیرهنو داد بهش*
نوا:مرسی...
میخواستم لباسم رو در بیارم ولی نتونستم زیپش رو باز کنم...
نوا:جیمین...
جیمین:بله؟
نوا:میشه زیپ اینو برام باز کنی؟
جیمین:اره... بیا
رفتم و پشت بهش ایستادم...
ویو جیمین
نوا ازم خواست که زیپ لباسش رو براش باز کنم منم قبول کردم... داشتم زیپش رو پایین میکشیدم... بدن زیبایی داشت و پوستش سفید بود*استغفرالله 📿 *
زیپش رو براش باز کردم و از اتاق رفت بیرون
ویو نوا
سریع از اتاق بیرون اومدم و لباس تنم رو با پیرهن عوض کردم... وای رون پام معلومه... اهمیت ندادم و به سمت اتاق خواب حرکت کردم درو با احتیاط باز کردم چون ممکن بود جیمین خواب باشه... دیدیم مثل بچه ها روی کاناپه خوابش برده.. موهاشو از بغل بینیش کنار زدم تا قلقلک نشه... بعد رفتم روی تخت خوابیدم..
............
ببخشيد اگا این پارت کم شد بچه ها من فردا نمیتونم پارت بطارم چون چهار شنبه امتحان دارم
ممنون میشم حمایتم کنید💜💙❤️💜💙❤️💜💙❤️💜💙❤️💜💙❤️💜💙❤️💜💙❤️💜💙
۹۹۴
۱۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.