قاسم گرفته اذن میدان از عمویش
قاسم گرفته اذن میدان از عمویش
حال و هوای غیرت افتاده به رویش
شمشیر در دستش بیامد سوی میدان
مانند جدش مرتضی چون شیر غران
تازید بر قلب سپاه دشمن دون
صحرا شده از تیغ شمشیرش پر از خون
شیرین تر از جام عسل مرگ است پیشش
نوش است بهر او شهادت نیست نیشش
گر چه جوان است او ولی فکرش بزرگ است
در معرکه با دشمنان عقلش سترگ است
از هر طرف دشمن به سویش حمله آورد
قد رشیدش روی خاک افتاده چون مرد
شد ارباّ اربا پیکرش لبریز از درد
از درد پیچید و عمویش را صدا کرد
آمد به بالینش عمو با چشم گریان
او را گرفته در بغل پر خون و عریان
نفرین نموده قاتلان و دشمنان را
بوسید جای زخمهای قد رعنا
برده برادر زاده اش را سوی خیمه
نوحه کنان اهل حرم همراه عمه
خون گشته قلب عمه از داغ مکرر
شد داغ قاسم هم به رویش داغ دیگر
جانش فدا شد قاسم بن مجتبی هم
اهل حرم لبریز شد از ماتم و غم
حال و هوای غیرت افتاده به رویش
شمشیر در دستش بیامد سوی میدان
مانند جدش مرتضی چون شیر غران
تازید بر قلب سپاه دشمن دون
صحرا شده از تیغ شمشیرش پر از خون
شیرین تر از جام عسل مرگ است پیشش
نوش است بهر او شهادت نیست نیشش
گر چه جوان است او ولی فکرش بزرگ است
در معرکه با دشمنان عقلش سترگ است
از هر طرف دشمن به سویش حمله آورد
قد رشیدش روی خاک افتاده چون مرد
شد ارباّ اربا پیکرش لبریز از درد
از درد پیچید و عمویش را صدا کرد
آمد به بالینش عمو با چشم گریان
او را گرفته در بغل پر خون و عریان
نفرین نموده قاتلان و دشمنان را
بوسید جای زخمهای قد رعنا
برده برادر زاده اش را سوی خیمه
نوحه کنان اهل حرم همراه عمه
خون گشته قلب عمه از داغ مکرر
شد داغ قاسم هم به رویش داغ دیگر
جانش فدا شد قاسم بن مجتبی هم
اهل حرم لبریز شد از ماتم و غم
۶.۸k
۱۳ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.