شعری ازاستاد شفیعی کدکنی
شعری ازاستاد شفیعی کدکنی
هرچه شگفتم توندیدی مرا!
رفتی وافسوس نچیدی مرا!
ماندم وپژمرده شدم،ریختم
تاکه به دامان تواویختم
دامن خودرامتکان ای عزیز
این منم ای دوست،به خاکم نریز
وای مراساده سپردی به باد!
حیف که نشناخته بردی زیاد!
همسفر بادم ازاین پس مدام
می گذرم بی خبر ازبام وشام
می رسم اما به توروزی دگر
پنجره رابازگذاری اگر
هرچه شگفتم توندیدی مرا!
رفتی وافسوس نچیدی مرا!
ماندم وپژمرده شدم،ریختم
تاکه به دامان تواویختم
دامن خودرامتکان ای عزیز
این منم ای دوست،به خاکم نریز
وای مراساده سپردی به باد!
حیف که نشناخته بردی زیاد!
همسفر بادم ازاین پس مدام
می گذرم بی خبر ازبام وشام
می رسم اما به توروزی دگر
پنجره رابازگذاری اگر
۵۱۷
۱۶ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.