بچه که بودیم

بچه که بودیم
بهتر میدانستیم چطور باید از داشته‌هایمان مواظبت کنیم و برایشان بجنگیم
بهتر بلد بودیم دوست داشتن واقعی را
شاید اندازه ی سن مان نبود اما عشق و وفاداری را خوب می شناختیم
فرقی نمیکرد آنچه داشتیم
پدر و مادر باشد
دوست باشد، دوچرخه یا عروسک
توپ یا مدادرنگی
هر چه بود سهم ما بود
دوست داشتنی بود
و با هیچ چیز در دنیا عوضش نمیکردیم
آن روزها نمیدانستیم خستگی یعنی چه،
دلزده‌گی یعنی چه
نه اهل رها کردن بودیم
نه تنهایی ترجیح مان بود و نه فرار راه نجات
حالا اما،
ما همان بچه ها هستیم
که حتی روزی فکرش را هم نمیکردیم کمی قد کشیدن و بزرگ شدن
اینهمه دنیای مان را عوض کند...
دیدگاه ها (۱)

راز آرامش …در رها کردن ذهن از نگرانی هاست …قدرت بالاتری از ت...

در نقطه مـشکی چـشمانمرویای توخوابی است در بیداریبی شمار تو ...

روزهـای پـاییـزی مـی گـذردبـاد عجیـب بـوی تـو را مـی آورد ان...

و شايد اين تنها پاييزى ست كه آرزوهاى خويش را روى بيكران چشمه...

بچه که بودیمبهتر میدانستیم چطور باید ازداشته هایمان مواظبت ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط