پارت سرکش
پارت: ۲ 《سرکش》
پسر به مکان جلسه رسید.بادیگارد در رو براش باز کرد و از ماشین پیاده شد و یک نگاه به اطرافش انداخت و وارد اون مکان شد. جلسه اش حدود ۳ ساعت طول کشید هنگام برگشتن پشت همون چراغ قرمز دوباره دختر گل فروش رو دید که داره به سمت ماشینش میاد. دخترک ی تقه به شیشه زد که بادیگارد شیشه رو کشید پایین.چی میشد اگه جئون میتونست الان دختر رو بگیره و با خودش ببره؟
بادیگارد از این حرفا و چیزا زرنگ تر بود! گوشهی خیابون وایساد که باعث
تعجب جئون شده بود.
jkچرا وایسادی؟
bodyguard قربان مگه دختره رو نمیخواید؟خوب چرا همین الان نگیرمیش؟
jk _ پوزخندی زد_
jk _نه بابا خوشم اومد نمیدونستم اینقدر زرنگی _نیشخند
bodyguard بالاخره کاریه که باید انجام شه قربان
10 دقیقه صبر کردن و دخترک گل فروش وارد کوچه شد .بادیگارد ها پیاده شدن و افتادن دنبالش. مستر جئون هم رفت و اونور کوچه وایساد.
دخترک با دیدن بادیگارد ها شروع کرد به دویدن و با دیدن جئون خوشحال شد.
دخترک سریع دوید به سمت جئون.
y/n ...آقاا لطفا کمکم کنید
دختر اومد ادامه حرفش رو بزنه که بادیگارد جلوی دهنش ی دستمال گذاشت و بی هوشش کرد.
بعد به سمت امارت برگشتند.تقریبا همه مهمونا رسیده بودن. جئون دستور داد دختر رو ببرن تو اتاق و درشو قفل کنن و بعدش به سمت مهمون ها رفت و باهاشون سلام کرد.
دخترک بعد از چند ساعت به هوش اومد و روی تخت نشست. به اتاق خیره شد و چون ناآشنا بود به سمت در رفت تا درو باز کنه و هرچقدر سعی کرد در باز نشد .
《 ویو y/n》
الان دو ساله مامانم و از وست دادم و با پدر معتادم زندگی میکنم.بخاطر اینکه بدهی های بابام رو بدم میرم سر خیابون و گل میفروشم .داشتم میرفتم خونه که توی کوچه چند نفر کردن دنبالم. داشتم میدویدم که یک مرده رو دیدم. اومده ازش کمک بخوام که همه جا تاریک شد.
چشامو باز کردم دیدم توی ی اتاقم که خیلی شیکه رفتم درو باز کنم برم دیدم در قفله هرچقدر تقلا کردم در باز نشد دم در نشستم.
#بیتیاس#جونگکوک#تهیونگ#جیمین#شوگا#جیهوپ#نامجون#جین
پسر به مکان جلسه رسید.بادیگارد در رو براش باز کرد و از ماشین پیاده شد و یک نگاه به اطرافش انداخت و وارد اون مکان شد. جلسه اش حدود ۳ ساعت طول کشید هنگام برگشتن پشت همون چراغ قرمز دوباره دختر گل فروش رو دید که داره به سمت ماشینش میاد. دخترک ی تقه به شیشه زد که بادیگارد شیشه رو کشید پایین.چی میشد اگه جئون میتونست الان دختر رو بگیره و با خودش ببره؟
بادیگارد از این حرفا و چیزا زرنگ تر بود! گوشهی خیابون وایساد که باعث
تعجب جئون شده بود.
jkچرا وایسادی؟
bodyguard قربان مگه دختره رو نمیخواید؟خوب چرا همین الان نگیرمیش؟
jk _ پوزخندی زد_
jk _نه بابا خوشم اومد نمیدونستم اینقدر زرنگی _نیشخند
bodyguard بالاخره کاریه که باید انجام شه قربان
10 دقیقه صبر کردن و دخترک گل فروش وارد کوچه شد .بادیگارد ها پیاده شدن و افتادن دنبالش. مستر جئون هم رفت و اونور کوچه وایساد.
دخترک با دیدن بادیگارد ها شروع کرد به دویدن و با دیدن جئون خوشحال شد.
دخترک سریع دوید به سمت جئون.
y/n ...آقاا لطفا کمکم کنید
دختر اومد ادامه حرفش رو بزنه که بادیگارد جلوی دهنش ی دستمال گذاشت و بی هوشش کرد.
بعد به سمت امارت برگشتند.تقریبا همه مهمونا رسیده بودن. جئون دستور داد دختر رو ببرن تو اتاق و درشو قفل کنن و بعدش به سمت مهمون ها رفت و باهاشون سلام کرد.
دخترک بعد از چند ساعت به هوش اومد و روی تخت نشست. به اتاق خیره شد و چون ناآشنا بود به سمت در رفت تا درو باز کنه و هرچقدر سعی کرد در باز نشد .
《 ویو y/n》
الان دو ساله مامانم و از وست دادم و با پدر معتادم زندگی میکنم.بخاطر اینکه بدهی های بابام رو بدم میرم سر خیابون و گل میفروشم .داشتم میرفتم خونه که توی کوچه چند نفر کردن دنبالم. داشتم میدویدم که یک مرده رو دیدم. اومده ازش کمک بخوام که همه جا تاریک شد.
چشامو باز کردم دیدم توی ی اتاقم که خیلی شیکه رفتم درو باز کنم برم دیدم در قفله هرچقدر تقلا کردم در باز نشد دم در نشستم.
#بیتیاس#جونگکوک#تهیونگ#جیمین#شوگا#جیهوپ#نامجون#جین
- ۱۴.۱k
- ۲۰ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط