از بزرگی پرسیدند :
از بزرگی پرسیدند :
راز این امیدواری و آرامشی
که در وجودت داری چیست؟!
گفت :
بعد از سالها مطالعه و تجربه، تصمیم گرفتم زندگی خود را بر پنج اصل بنا کنم :
دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد، پس آرام شدم!
دانستم که خدا مرا میبیند، پس حیا کردم!
دانستم که کار مرا دیگری انجام نمیدهد، پس تیش کردم!
دانستم که پایان کارم مرگ است، پس مهیا شدم!
دانستم که نیکی و بدی گم نمیشود و سرانجام به سوی من بازمیگردد، پس بر خوبیها افزودم و از بدیها کم کردم!
و هر روز این پنج اصل را به خود یادآوری میکنم...
راز این امیدواری و آرامشی
که در وجودت داری چیست؟!
گفت :
بعد از سالها مطالعه و تجربه، تصمیم گرفتم زندگی خود را بر پنج اصل بنا کنم :
دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد، پس آرام شدم!
دانستم که خدا مرا میبیند، پس حیا کردم!
دانستم که کار مرا دیگری انجام نمیدهد، پس تیش کردم!
دانستم که پایان کارم مرگ است، پس مهیا شدم!
دانستم که نیکی و بدی گم نمیشود و سرانجام به سوی من بازمیگردد، پس بر خوبیها افزودم و از بدیها کم کردم!
و هر روز این پنج اصل را به خود یادآوری میکنم...
۱.۴k
۲۰ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.