اشکال

اشکال
سکوت و سکون..

چیزی اینجا نیست.. جز سفیدی
و این مرا میترساند تا چشمانم را ببندم
این، چیزی نیست که رویایش را داشتم
و آنطور که امیدوار بودم..

بگذار فریاد بکشم
حتی نمیتوانم سخن بگویم
ذهن من طوفانیست
جسم من پوجی بیش نیست 
و هر آنکه اکنون وارد میشود
(بازگرد به سفیدی)
باید ورای این قلب سقوط کند
(هیچ وجهی وجود ندارد)
اسیر  در حرکت
(تنها جهت)
که خونش به آرامی رو به جلو جاریست
(و مقصد)

و به جایی که سکوت پادشاه است

درد بیشتر نمی پاید
احساس بیشتر نمی پاید
ترس بیشتر نمی پاید
عشق بیشتر نمی پاید...
دیدگاه ها (۰)

حالا پی بردم که پُر ارزش ترین قسمت من همین تاریکی، همین سکوت...

Came back from the void with the void still in me.

در من چيزی كم بود ودر اين زندگانی هم چيزی كج بودميان ما و زن...

میدانم که این دریا غرق کننده است خود را در آن می اندازم، یا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط