اند

ﺩﺭ ﻋﺸﻖ، ﻛﻠﻤﻪ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ . ﺩﺭ ﻋﺸﻖ، ﻛﻠﻤﺎﺕ ﻓﻘﻂ ﻣﺤﻤﻞ اند،
ﻛﻪ ﻋﺸﻖ ﯾﮏ ﺳﺨﻦ ﺑﯿﺶ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﻭ ﺁﻥ ﯾﻚ ﺳﺨﻦ ﯾﺎﻓﺖ ﻧﻤﯽ
ﺷﻮﺩ؛ ﭘﺲ ﺗﻤﺎﻡ ﻛﻠﻤﺎﺕ ﻛﻮﺷﺸﯽ ﺍﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺟُﺴﺘﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﻛﻼﻡ ﮐﻪ
ﯾﺎﻓﺖ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ؛ ﺍﯾﻨﺴﺖ ﻛﻪ ﻋﺸﻖ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺳﺮﺷﺖ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﺯ
ﺟﻨﺲ ﻧﻮﺭ . ﻭ ﺟﺎﺫﺑﻪ ﺍﺵ ﻫﻤﺎﻥ ﺛﻘﻞ ﻣﺮﮐﺰﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﺖ . ﭘﺲ
ﻣﯽﺗﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﮔﻤﺎﻥ ﺩﺍﻣﻦ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﻭﺣﺪﺗﯽ ﺍﺳﺖ ﻓﺮﺁﻣﺪﻩ
ﺍﺯ ﻧﻮﺭ ﻭ ﺧﺎﻙ . ﺧﺎﻙ، ﺯﻣﯿﻦ . ﺭﻧﮓ ﻧﺎﺏ ﺑﻄﻦ ﺯﻣﯿﻦ ﻗﻬﻮﻩﺍﯼ ﺍﺳﺖ؛ ﻭ
ﺁﻓﺘﺎﺏ، ﻭ ﻧﻮﺭ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺭﻧﮕﯽ ﺑﻪ ﺭﻧﮕﯽ ﮐﻪ ﻧﺎﺭﻧﺠﯽ ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﻣﯽ
ﺷﻮﺩ؛ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺍﺳﺖ . ﻋﺸﻖ ﺍﺯ ﺟﻨﻮﺏ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ، ﺍﺯ ﺧﺎﻙ ﻓﺎﺭﺱ ﻭ ﺍﺯ
ﻣﯿﺎﻥ ﻏﺰﻝ ﺣﺎﻓﻆ؛ ﻭ ﺗﻮ ﺭﻧﮓ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻦ ﺍﻭ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﺎﻧﯽ .
ﭘﺎﺭﭼﻪ ﺍﯼ ﻟﻄﯿﻒ ﺍﺯ ﻧﺦ ﻭ ﺑﻪ ﺭﻧﮓ ﺁﻓﺘﺎﺏ، ﭘﺎﺭﭼﻪ ﺍﯼ ﺑﺎ ﺯﻣﯿﻨﻪٔ ﻧﺎﺭﻧﺠﯽ
ﻭ ﮔﻞ ﻫﺎﯼ ﻣﻼﯾﻢ ﻗﺮﻣﺰ!

روزگار سپری شده مردم سالخورده
محمود دولت آبادی
دیدگاه ها (۱)

در نهان به آنهایی دل می بندیم که دوستمان ندارند .و در آشکارا...

به آنچه ما را به برخی انسان ها وابسته می کند، نام عشق ندهیم....

مردم بر اساس این ۷ ویژگی در مورد شخصیت شما قضاوت می‌کنند۱-دس...

فقط برای سی ثانیه،چشمان خود را ببندیمشاید کمی احساس کنیم کور...

ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﻛﻪ ﺩﺭﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺍﺳﺖ،ﺷﻴﻄﻨﺖ ﻫﺎﯼ ﺩﻟﻢ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ...

ﺍﺯ ﻋﺎﺩﺕ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﻴﺰﺍﺭﻡ …“ﻭﺍﯼ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺣﺘﯽ ﻋﺸﻖ ﻋﺎﺩﺗﻤﺎﻥ...

ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﻛﻪ ﺩﺭﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺍﺳﺖ،ﺷﻴﻄﻨﺖ ﻫﺎﯼ ﺩﻟﻢ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط