سر من مست جمالت دل من دام خیالت

سرِ من مستِ جمالت، دلِ من دامِ خیالت
گُهرِ دیده نثارِ، کفِ دریایِ تو دارد

اگرم در نگشایی، ز رهِ بام درآیم
که زهی جانِ لطیفی، که تماشایِ تو دارد

به دو صد بام برآیم، به دو صد دام درآیم
چه کنم! آهویِ جانم، سرِ صحرایِ تو دارد
دیدگاه ها (۱)

۱۰ ☘ یکینه ایخواستوم وابام بخونه☘ ☘ بِکَنه خار زِ دلُم، گُل ...

مو زه درد بی کسی هی کشم خماری نه به الیگودرز جا ایگروم نه دش...

اری من دختر لرم یک پرنسس لر من لرم از تبار اتشهم تیرندازی بل...

خدا و لر ۳ جبرائیل تصمیم گِرُفت ماجرانه سیش بگو ..گو : ایخوم...

دی به رهش فکنده‌ام طفل سرشک دیده رادر کف دایه داده‌ام کودک ن...

صید و دام و صیاد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط