داشت تلویزیون نگاه میکرد، انتقام جویان پایان بازی! با دیدن مرد آهنی ناخودآگاه یاد پسر کوچولوی توی خونش افتاد، از وقتی جین و نامجون رفته بودن ماه عسل و شوگر گلایدرشون رو برای نگه داری به کوک داده بودن اون پسر کمتر پیش یونگی آفتابی میشد. خوب یه شوگر به یه شوگر دیگه حسودی میکرد و این برای بقیه با مزه بود ولی برای مین یونگی کبیر... نه! نه نه! هیچ موجود زنده و مرده و تجزیه شده ای نباید کوکی رو ازش میگرفت. توی همین فکر ها بود که صاحب اصلی افکار خزید و از بین فاصله دست هاش رد شد. یونگی لبخندی زد و به چشم های کهکشانی کوک نگاه کرد. شوگر گلایدره کوچولو هم با خوشحالی از دست شوگر بزرگ بالا رفت و روی سرش نشست. جونگکوک سرش رو روی ساعد یونگی گذاشت و پسر بزرگتر هم پاهای باریکش رو روی پهلوی کوک. حالا اون خانواده ی کوچولو که جیمین بهشون میگفت خانواده شیرینیجات داشتن فیلم نگاه میکردن و از کنار هم بودن لذت میبردن!!
─ ̶
#Yoonkook ፧
#Fanart ፧
#Scenario ፧
#Evil ༉
────────── •
ᝰ T.ME/GOLDEN_BTS
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.