بهرام

بهرام:
مهدی جان…
ما تقاصِ چی رو داریم پس می‌دیم، مولاجان؟
کدوم خطا؟
کدوم گناهی که حتی نفهمیدیم مرتکبش شدیم؟



ما که نه دنیا رو غارت کردیم،
نه حق کسی رو خوردیم،
نه شمشیر به روی حقیقت کشیدیم.
فقط به دنیا اومدیم
و وسطِ رنج بزرگ شدیم.

بچه بودیم،
درد دیدیم.
جوان شدیم،
جنگ دیدیم.
پیر شدیم،
فشار زندگی و بی‌عدالتی دیدیم.

مهدی جان…
ما هر چی کشیدیم
بی‌سروصدا کشیدیم.
نه طلبکار بودیم،
نه مدعی.
فقط گفتیم «می‌گذره»
و نگذشت.

می‌گن غیبت به خاطر ماست…
اما ما
چقدر باید تاوان بدیم؟
چقدر باید خم بشیم
تا زمانِ ظهور برسه؟

مولاجان…
این‌همه رنج
اگه امتحانه،
ما سال‌هاست مردود نشدیم؛
شکسته شدیم.

ما دیگه عدالتِ بزرگ نمی‌خوایم،
فقط می‌خوایم
یه روز
زندگی
این‌قدر سنگین نباشه.

اگه هنوز زمانش نرسیده،
اگه هنوز دنیا آماده نیست،
لااقل
دل‌های خسته‌مون رو تنها نذار.
دست بکش روی این زخم‌های قدیمی،
حتی اگه قرار نیست خوب بشن.

مهدی جان…
ما تقاصِ چیزی رو می‌دیم
که خودمون انتخابش نکردیم.
این تنها سؤاله.
و پرسیدنش
حقِ ماست.
دیدگاه ها (۰)

🕊️ مهدی جان…ما تقاص چی رو داریم پس می‌دیم، مولاجان؟ما فقط زن...

بهرام:خدایا…راستشو بگم؟اگه من جای تو بودماین‌همه رو تحمل نمی...

بهرام:حسین جان…بسه دیگه.زندگی الان خیلی سخت شده.کربلا هر چی ...

بهرام:حسین جان…بسه دیگه.زندگی الان خیلی سخت شده.کربلا هر چی ...

بهم گفت, عشق ' مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی م...

جرعه ای خاطره.:تابستان سال ۱۳۵۱ شایدم ۵۲ مثل همین تابستون اخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط