باز هم شب شد
باز هم شب شد
باز هم قلم در دستم با چشمانی خیس
تو را بر خطوط پیاده می کنم
کاش مرا می فهمیدی وقتی پر می شوم از حرف های ناگفته
چقدر لابه لایه ی هجوم این واژه ها و خطها ، خودم را از تو خالی کنم ؟
این بغض را و این گلایه ها را
کاش می فهمیدی راه نفسم را
کاش می فهمیدی حال و روزم را
هر شب هر لحظه
کاش می فهمیدی روزگارم را
باز هم قلم در دستم با چشمانی خیس
تو را بر خطوط پیاده می کنم
کاش مرا می فهمیدی وقتی پر می شوم از حرف های ناگفته
چقدر لابه لایه ی هجوم این واژه ها و خطها ، خودم را از تو خالی کنم ؟
این بغض را و این گلایه ها را
کاش می فهمیدی راه نفسم را
کاش می فهمیدی حال و روزم را
هر شب هر لحظه
کاش می فهمیدی روزگارم را
۵۹۷
۲۳ مهر ۱۳۹۶