هیچگاه برای"عشق" معنای درست و دقیقی نیافتم...
هیچگاه برای"عشق" معنای درست و دقیقی نیافتم...
مادربزرگ در برابر کنجکاوی ام درباره عشق، قرص های آقاجان را به او یادآوری کرد...!
مادرم تَرک های سَر انگشتان پدرم را نوازش کرد...!
برادرم سرش را برگرداند و سیگار روشن کرد..!
عروسمان به حلقه ی انگشتش که اتفاقا حسابی هم میدرخشید، نگاه انداخت و لبخندی بر لبهایش جان گرفت...!
علی آقا رفتگر محله مان عرقِ پیشانیش را پاک کرد؛
و با اینکه کمردرد امانش را بریده بود به کارش ادامه داد...!
مردی دست زنش را محکم تر گرفت... دیگری بر پیشانی همسرش بوسه ای نشاند...
یکی از ته دل خندید...
آن دیگری اما بغضش را فرو خورد..
با این شباهت که هیچکس حتی کلمه ای به زبان نیاورد...!
و من فهمیدم چه بیهوده مدت ها به دنبال واژه ای برای توصیفِ عشق میگشتم..!
و چه زیبا گفت شاملو که《 ای کاش عشق را زبانِ سخن بود..!》 #سارا_اسدی
مادربزرگ در برابر کنجکاوی ام درباره عشق، قرص های آقاجان را به او یادآوری کرد...!
مادرم تَرک های سَر انگشتان پدرم را نوازش کرد...!
برادرم سرش را برگرداند و سیگار روشن کرد..!
عروسمان به حلقه ی انگشتش که اتفاقا حسابی هم میدرخشید، نگاه انداخت و لبخندی بر لبهایش جان گرفت...!
علی آقا رفتگر محله مان عرقِ پیشانیش را پاک کرد؛
و با اینکه کمردرد امانش را بریده بود به کارش ادامه داد...!
مردی دست زنش را محکم تر گرفت... دیگری بر پیشانی همسرش بوسه ای نشاند...
یکی از ته دل خندید...
آن دیگری اما بغضش را فرو خورد..
با این شباهت که هیچکس حتی کلمه ای به زبان نیاورد...!
و من فهمیدم چه بیهوده مدت ها به دنبال واژه ای برای توصیفِ عشق میگشتم..!
و چه زیبا گفت شاملو که《 ای کاش عشق را زبانِ سخن بود..!》 #سارا_اسدی
۸۳۴
۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.