پندانه

🔆 #پندانه:

🔹آمده است شیخی برای عبادت به صحرا رفت، برای استراحت نزد چوپانی نشست و از او قدری شیر خواست.

🔸اندکی بعد، گله چوپان خواست از کوه پایین رود که چوپان ندایی داد و بلافاصله گله به جای خود برگشت.

🔹#شیخ چون این صحنه را دید،
حالش #دگرگون شد و رنگ رخسارش پرید و صیحه‌ای زد و غش کرد.

🔸چون به هوش آمد، چوپان علت را پرسید.

🔹شیخ گفت:
گوسفندان تو عقل ندارند، اما می‌دانند که تو #خیر آن‌ها را می‌خواهی.
با شنیدن صدایت، سریع #اطاعت کردند و از بیراهه برگشتند.

🔸ولی من که انسانم و #عاقل، حرف و #امر_خالق خود را که به نفع من فرموده است، گوش نمی‌دهم.

🔹کاش به اندازه این گوسفندان، من از #خدای خود می‌ترسیدم و امر و نهی او را گوش می‌دادم.
🇮🇷
🎭
🍃🍃🌻🌻🌻🍃🍃
https://sapp.ir/qalbi_aram
دیدگاه ها (۰)

از سه روز به عید تا امروز،جایی بودم کهاصلا نت نبود.ده روز بی...

یا مهدی ادرکنی عجل علی ظهورک🇮🇷🎭🍃🍃🌻🌻🌻🍃🍃https://sapp.ir/qalbi_...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط