بچه بودیم گم که میشدیم میدونستیم مامانمون رو گم کردیم

بچه بودیم؛ گم که میشدیم، میدونستیم مامانمون رو گم کردیم. و مطمئن بودیم اگه همونجا بمونیم مامانمون پیدامون میکنه.
الان گم شدیم. نه میدونیم کجاییم، نه می‌دونیم کی و چی رو گم کردیم. هر چقدرم همینجا بمونیم هیچکس پیدامون نمیکنه.




ساعت یازده و هفده دقیقه صبح جمعه1397/05/12
1460
1455
دیدگاه ها (۱۲)

گفت محبت را از که آموختی؟ گفت: از پسرک بازی گوشی که در دفترچ...

منتو را لمس کرده اممن که متبرک ام کرده اند از ترانه های شیرا...

حس خوبیه وقتی یکی بهت میگه ای کاش زودتر میشناختمت!ساعت بیست ...

دنیا رو نمیدونم...من دور تو میگردم ❤ ️😍 😍 ساعت نوزده و چه...

رمان{ برادر ناتنی } پارت ۲۴

معشوقه دشمنP³⁵:باید چهار نفر حداقل باشید.دو تا تیم میخوایم+ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط