The scary heart of a master
The scary heart of a master
Part ¹¹
و در همون اتاقک کوچیک و سرد و باز کرد که دید ا.ت روی زمین بی جون افتاده و داره گریه میکنه
+چه مرگته باز
_س...سردمه ارباب ....د...درد دارم
کوک ویو
میخواستم بدون توجه بهش برگردم و برم داخل اتاقم که
_ببخشید .....ل....لطفا ارباب ....لطفا(با گریه شدید و بلند)
نمیدونم چرا ولی دلم خیلی براش سوخت میخواستم برم که ناخودآگاه برگشتم و براید استایل بغلش کردم و بردمش داخل اتاق خودم
_ار....ارباب...د....درد دارم ....خ...خیلی ....زیاد
+فقط همین یکبار بهت کمک میکنم ...لعنتی
ا.ت چشماش رو بست و بیهوش شد
ا.ت ویو
صبح با حس درد داخل تک تک اعضای بدنم از خواب بیدار شدم و دیدم ک تمام زخم ها پانسمان شده
_ارباب!
+هیشششش بزار بخوابم توله سگ کل شب بیدار بودم اه
_ببخشید .....
( علامت خدمتکار~)
~ارباب صبحانه آمادست
+الان میام پوففففف
_ن...نوش جون
+لعنت بهت عوضی ......
ا.ت ویو
تعجب کردم من بهش گفتم نوش جون .... بعد از چند مین دیدم خدمتکار اومد داخل یه سینی هم دستش بود
~بفرمایید ارباب گفتن بخورید
_م...ممنون
خدمتکار رفت و منم افتادم به جون اون همه چیزی که داخل سینی بود
+آروم تر بخور خفه نشی
چایی پرید توی گلوم
_ب.....بب...ببخشید (سرفه)
کوک ویو
خندم گرفت ولی جلوی خندم رو گرفتم و رفتم داخل باغ .......
شرایط پارت بعد
۲۵ لایک
۲۵ کامنت
این فیک مال یکی از دوستامه و چون ک کلاساش شروع شده گفت من ادامش بدم عزیزان
Part ¹¹
و در همون اتاقک کوچیک و سرد و باز کرد که دید ا.ت روی زمین بی جون افتاده و داره گریه میکنه
+چه مرگته باز
_س...سردمه ارباب ....د...درد دارم
کوک ویو
میخواستم بدون توجه بهش برگردم و برم داخل اتاقم که
_ببخشید .....ل....لطفا ارباب ....لطفا(با گریه شدید و بلند)
نمیدونم چرا ولی دلم خیلی براش سوخت میخواستم برم که ناخودآگاه برگشتم و براید استایل بغلش کردم و بردمش داخل اتاق خودم
_ار....ارباب...د....درد دارم ....خ...خیلی ....زیاد
+فقط همین یکبار بهت کمک میکنم ...لعنتی
ا.ت چشماش رو بست و بیهوش شد
ا.ت ویو
صبح با حس درد داخل تک تک اعضای بدنم از خواب بیدار شدم و دیدم ک تمام زخم ها پانسمان شده
_ارباب!
+هیشششش بزار بخوابم توله سگ کل شب بیدار بودم اه
_ببخشید .....
( علامت خدمتکار~)
~ارباب صبحانه آمادست
+الان میام پوففففف
_ن...نوش جون
+لعنت بهت عوضی ......
ا.ت ویو
تعجب کردم من بهش گفتم نوش جون .... بعد از چند مین دیدم خدمتکار اومد داخل یه سینی هم دستش بود
~بفرمایید ارباب گفتن بخورید
_م...ممنون
خدمتکار رفت و منم افتادم به جون اون همه چیزی که داخل سینی بود
+آروم تر بخور خفه نشی
چایی پرید توی گلوم
_ب.....بب...ببخشید (سرفه)
کوک ویو
خندم گرفت ولی جلوی خندم رو گرفتم و رفتم داخل باغ .......
شرایط پارت بعد
۲۵ لایک
۲۵ کامنت
این فیک مال یکی از دوستامه و چون ک کلاساش شروع شده گفت من ادامش بدم عزیزان
۳۶.۷k
۰۶ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.