آنجا جگرم سوخت که او با دگری بود

❣ ✨ ❣ ✨ ❣ ✨ ❣ آنجا جگرم سوخت که او با دگری بود
لیلای دلم در نظرش خیره سری بود

تا چشم چنین دید مرا گفت به طعنه
اشکی که روان شد ز وفای قمری بود

آنجا به سرم زد که دگر یار نگیرم
آنکس که دم از عشق بزد بی‌هنری بود!

آنجا پر پروانه بسوزد که دگر شمع
تابنده نگردد که وفایش گذری بود

پروانه پرش سوخت و من هم جگرم سوخت
این سوختن از عشق مرا بی‌ثمری بود

ای کاش که با مرگ کند دل سرِ سودا
شاید به دوایش دل ریشم اثری بود 🌹 ❤ ❣ ❤ ❣ ❤ ❣ ❤ ❣ ❤ ❣ ❤ ❣ ❤ ❣ ❤ ❣ ❤ ❣ ❤ ❣ ❤ ❣ ❤ ❣ ❤ ❣ ❤ ❣ ❤ ❣ ❤ ❣ ❤ ❣ ❤ ❣ ❤ ❣ ❤
دیدگاه ها (۲)

#سیمین_بهبهانی#یار_نداریچه دلی، ای دل آشفته که دلدار نداری!گ...

تو قله ی خیالی و تسخیر تو مُحالبخت منی که خوابی و تعبیر تو م...

با منی ، با همه یِ نازِ نگاهت مثلاًبا دل آراییِ آن صورتِ ماه...

دوباره می سرایمت تو را که شاعرانه ایبهانه می کند دلم تو را ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط