(نمیدونم پارت چند😐😂)
(نمیدونم پارت چند😐😂)
رفتم کنار سریع رفت تو بقیه بچه ها اومدن تو
(مهراب_نیکا_پانیذ_ممدرضا_المیرا)
ارسلان گفت
_من میرم تو اتاقم
ارسلان رفت تو اتاق متین از دستشویی اومد گفت
_پسرش بود چقدر شبیش
گفتم:ولی خیلی پرو
ممدرضا:از تو پرو تر
المیرا:بریم بالا
رفتیم تو اتاق بچه ها قرار شد شب بمونن کل شب خل بازی در اوردیم و ارسلان ساکت تو اتاقش بود و هیچی نمیگفت از سر و صداهای ما
***
چندروز مونده بود تا کنکور ارسلان مثل خر میخوندش بدبخت گناه داشت مثل عادت همیشم رفتم تو اتاقش و درو نبستم بازم سرش تو درس بود گفتم
_خسته نمیشی انقدر درس مگه از ارسلان خرخون در میاد
چیزی نگفت فکر کنم متوجه من نبود رفتم جلوش گفتم
_ارسلان
از جا پرید اخی خواب بود گفت
_الان میخونم
تازه فهمیده بود کجاس گفت بیدارم کردی مرسی
_کنکورت کی
_فردا
_وا من فکر کردم هفته دیگس
_خب اشتباه فکر کردی
_بگیر بخواب فردا دیر پامیشی
_نه هنوز مونده خیلی کم خوندم قبول نمیشم
_تو که مثل خر میخوندی مطمئن باش اولی بگیر بخواب ساعت ۱۱
_اخه
_بگیر بخواب اگه دیر برسی بدتر میشه ها
_باشه
لبخندی زد و رفت رو تخت و دراز کشید برق خاموش کردم و رفتم بیرون گوشیم زنگ خورد مهراب بود ای وای گفته بود برم تولد متینه و من دیر کردم و تولد ساعت ۸ بود ولی مثلا من فکر میکنم تولد ساعت ۱۱ سریع حاضر شدم ارایش کردم و زنگ زدم مهراب
(کامنت بزارید اگه کامنتا بالا ۲۰ باشه نمیرم)
رفتم کنار سریع رفت تو بقیه بچه ها اومدن تو
(مهراب_نیکا_پانیذ_ممدرضا_المیرا)
ارسلان گفت
_من میرم تو اتاقم
ارسلان رفت تو اتاق متین از دستشویی اومد گفت
_پسرش بود چقدر شبیش
گفتم:ولی خیلی پرو
ممدرضا:از تو پرو تر
المیرا:بریم بالا
رفتیم تو اتاق بچه ها قرار شد شب بمونن کل شب خل بازی در اوردیم و ارسلان ساکت تو اتاقش بود و هیچی نمیگفت از سر و صداهای ما
***
چندروز مونده بود تا کنکور ارسلان مثل خر میخوندش بدبخت گناه داشت مثل عادت همیشم رفتم تو اتاقش و درو نبستم بازم سرش تو درس بود گفتم
_خسته نمیشی انقدر درس مگه از ارسلان خرخون در میاد
چیزی نگفت فکر کنم متوجه من نبود رفتم جلوش گفتم
_ارسلان
از جا پرید اخی خواب بود گفت
_الان میخونم
تازه فهمیده بود کجاس گفت بیدارم کردی مرسی
_کنکورت کی
_فردا
_وا من فکر کردم هفته دیگس
_خب اشتباه فکر کردی
_بگیر بخواب فردا دیر پامیشی
_نه هنوز مونده خیلی کم خوندم قبول نمیشم
_تو که مثل خر میخوندی مطمئن باش اولی بگیر بخواب ساعت ۱۱
_اخه
_بگیر بخواب اگه دیر برسی بدتر میشه ها
_باشه
لبخندی زد و رفت رو تخت و دراز کشید برق خاموش کردم و رفتم بیرون گوشیم زنگ خورد مهراب بود ای وای گفته بود برم تولد متینه و من دیر کردم و تولد ساعت ۸ بود ولی مثلا من فکر میکنم تولد ساعت ۱۱ سریع حاضر شدم ارایش کردم و زنگ زدم مهراب
(کامنت بزارید اگه کامنتا بالا ۲۰ باشه نمیرم)
۲۲.۱k
۱۴ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.