روزی قطره به خدا گفت
روزی قطره به خدا گفت :
از در یا بزرگتر هم هست
خدا گفت هست ..........
قطره گفت پس من آن را
می خواهم بزرگترین را
بی نهایت را ............
خدا قطره را بر داشت
و در قلب آدم گذاشت
و گفت اینجا بی نهایت است
آدم عاشق بود
دنبال کلمه ای می گشت
تا عشق را توی آن بریزد
اما هیچ کلمه ای توان
سنگینی عشق را نداشت
آدم همه عشقش را توی یک
قطره ریخت
قطره از قلب عاشق عبور کردو
وقتی قطره از چشم عاشق چکید
خدا گفت .....
حالا تو بی نهایتی ............
زیرا که عکس من در "اشک عاشق" است
لحظه هاتون خدایی
از در یا بزرگتر هم هست
خدا گفت هست ..........
قطره گفت پس من آن را
می خواهم بزرگترین را
بی نهایت را ............
خدا قطره را بر داشت
و در قلب آدم گذاشت
و گفت اینجا بی نهایت است
آدم عاشق بود
دنبال کلمه ای می گشت
تا عشق را توی آن بریزد
اما هیچ کلمه ای توان
سنگینی عشق را نداشت
آدم همه عشقش را توی یک
قطره ریخت
قطره از قلب عاشق عبور کردو
وقتی قطره از چشم عاشق چکید
خدا گفت .....
حالا تو بی نهایتی ............
زیرا که عکس من در "اشک عاشق" است
لحظه هاتون خدایی
- ۱.۲k
- ۱۸ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط