بریدهکتاب

#بریده_کتاب...



"این طور بارم آورده بودند که بترسم. از همه چیز. از بزرگ‌تر که مبادا بهش بر بخورد، از کوچک‌تر که مبادا دلش بشکند، از دوست که مبادا برنجد و تنهایم بگذارد، از دشمن که مبادا بر آشوبد و به سراغم بیاید.
یکی می‌گفت: منه در میان راز با کسی که جاسوس هم کاسه دیدم بسی
یکی می‌گفت: مکن پیش دیوار غیبت بسی بود کز پسش گوش دارد کسی
یکی می‌گفت: سنگ بر بادهٔ حصار مزن که بود از حصار سنگ آید
و.......
راحتتان کنم، همه‌اش نصیحت بود، همه‌اش نهی، هیچ کس هم نگفت چکار باید کرد. یکی هم که از دستش در رفت گفت: "ای که دستت می‌رسد کاری بکن – پیش از ان کز تو نیاید هیچ کار" و بالاخره نگفت چه کار. این طور بود که هیچ چیز یاد نگرفتم از جمله مقاومت کردن را."


همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها | رضا قاسمی
دیدگاه ها (۳)

#دیالوگ_فیلم_امشب...ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺏ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﮐﺮﺩﻥ، ﺍﻭﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﯼ ...

کدام یک را نجات می دهید؟فرض کنید 6 نفر در حال افتادن در دره ...

#لباس_عروس_در_کشورهای_مختلف_جهان…  عروسی در بخارست، رومانی

#لباس_عروس_در_کشورهای_مختلف_جهان… داماد 14 ساله و عروس 17 سا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط