فیک ازدواج اجباری

فیک ازدواج اجباری
پارت ۵
ویو ات
میکاپم تموم شده بود لباس عروس رو پوشیدم منتظر نامجون بودم که بیاد
ویو نامجون
کارهای لازمو انجام دادم وقتش شد برم دنبال ات رفتم دنبالش وقتی از پله ها آمد پایین نمیدونم چرا یکم دلم براش رفت ولی من ازش متنفرم من میا رو دارم
ات:آمد رفتم پایین وقتی دیدمش مهوش شدم چقدر جذاب شده بود اگر اینجوری باهم آشنا نمی‌شدیم قطعا عاشقش میشدم الانم یک حسایی بهش دارم ولی باید فراموشش کنم اون یکی دیگرو دوست داره
نامجون:اگر آنالیز کردنت تموم شد بریم
ات:ها..بریم
رسیدن تالار
نامجون:دستتو بده ولی اولین و آخرین باره
ات:.........
رفتن داخل
]خوب بقیشو خودتون تصور کنید ]
عاقد:خوب شما رسما باهم زن و شوهری داماد میتونه عروسو ببوسه
نامجون:مجبورم؟
ب..نامجون:آره مجبوری دارن نگاه میکنن
نامجون لب ات رو سطحی میبوسه
ات:نمیدونم چرا ولی وقتی بوسم کرد یک جوری شدم اولین بوسم رو از کسی گرفتم که ازم متنفره
ب‌..نامجون:میتونید برید خونه ات داخل خونه ی نامجون اتاق نداری فردا واست درست میکنن ولی یک کمد اضافه داخل اتاق نامجون هست لباس و هرچی لازم داشته باشی داخلش فقط امشبو تحمل کنید فردا یک اتاق برای ات آماده میکنن
نامجون:هوم ما رفتیم
رفتن خونه
نامجون:من میرم دوش بگیرم توهم مر غلطی دلت خواست بکن
[نکته همش نامجون با ات سرد حرفمیزنه تا جایی که خودم بگم]
ویو ات:لباسامو با هر بدبختی در آوردم هنوز حموم بود زود لباسامو عوز کردم لعنتی تمام لباسا بازه یک لباسی که خیلی باز نبود پوشیدم [اسلاید دو ]منتظر موندم تا بیاد بیرون من برم داخل بلخره آمد بیرون با بالا تنه لخت و یک حوله دورش سریع چشمامو بستم اصلا اهمیتی نداد سریع رفتم داخل حموم فکر کنم اصلا متوجه من نشد
نامجون:وقتی ات رو با اون لباس دیدم تحریک شدم با اینکه لباسش خیکی باز نبود منتزر موندم تا از حموم بیاد بیرون
ات:حموم کردم لباسمو پوشیدم جلوی آینه موهامو خوشک کردم رفتم بیرون نامجون حنوز لباس نپوشیده برفتم داخل کومد پتو برداشتم خواستتم از اتاق برم نامجون مچ دستمو گرفت
نامجون:به به کجا با این عجله
ات:به من نزدیک نشو
نامجون ات رو چسبوند به درو لباشو به دندون کشید
ات:اون قدر محکم انجام می‌داد تعم خون رو توی دهنم احساس می‌کردم هرکار کردم از خودم جداش کنم نمیتونستم منو حول داد روی تخت
نامجون ات رو پرت کرد روی تخت و روش خیمه زد بقیش با با خودتون
نامجون ات رو ار روی تخت انداخت پایین
نامجون :نميدونستم باکره بودی اه چه کسافتی به بار اوردی خیال نکن این کارو از روی علاقه انجام دادم فقط به خاطر اینکه درد بکشی این کارو انجام دادم همش به خاطر توعه باید تاوانشو بدی
لطفا حمایت شه ممنون
دیدگاه ها (۰)

فیک ازدواج اجباری پارت ۶ اسلاید ۲ و ۳ تخت ات و نامجون ات:چرا...

۰فیک مدرسه جئون پارت ۵ات:چرا هر جا میرم تو هم هستیکوک:تو دار...

اسلاید یک خونه‌ی نامجونه دوهوبی سه شوگا چهارکوک پنج جین در ف...

فیک مدرسه جئون پارت ۴ نینی:ولش بریم اماده شیم بریم شهر بازی ...

نفرین شیرین. پارت 1

چرا حرف منو باور نمیکنی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط