میخواستم ببوسمت ایمان نمی گذاشت

میخواستم ببوسمت ، ایمان نمی گذاشت
ترس از فرشته های نگهبان نمی گذاشت

می خواستم بغل کنمت تنگ و تنگ تر
اما لهیب شعله ی سوزان نمی گذاشت

باید خدا که عاقل و خوبست اینقَدَر
اعجاز توی طرز نگاتان نمی گذاشت

یا سیب گونه های تورا کال میکشید
یا در دهانم اینهمه دندان نمی گذاشت

مثل نمازهای قضایی شدم که تو
میخواستی بخوانی و ... شیطان نمی گذاشت

میخواستم ببوسم و میخواستی ،اگر
تردید توی دامن انسان نمیگذاشت.
دیدگاه ها (۱)

عینکش خیلی قشنگه

سبقت از سایه به بیشتر دویدن نیست!به سوی نور که باشیسایه ها د...

سختی قسمتی از زندگی ماآدمهاستنمیشه از آنهافرار کردامامیشودبا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط