چشم تو دیوانی از شور غزل های من است
چشم تو دیوانی از شور غزل های من است
امشب از دیوان عشقت رو نمائی می کنم
ای غزل نوش از شراب شعر مستم کرده ای
کوچه ها را غرق عطر آشنائی می کنم
شعر هایم را به احساست مزین کرده ام
خود نمی دانی چه با عشقت صفائی می کنم
با تو از هر بندگی آزادم ای صهبای من
رک بگویم با تو احساس خدایی می کنم
دولت احساس من از شوکت چشمان توست
بهر دیناری غزل عمری گدایی می کنم
این غزل را می سرودم اشکی از چشمم چکید
مرگ یعنی ، لحظه ای فکر جدایی می کنم
کشتی دل در خلیج عشق تو آواره است
در میان موج و طوفان ناخدایی می کنم
تا تو هستی در غزل هایم هویدا می شوی
وای اگر روزی نباشی غم سرایی می کنم
#fatemeh
امشب از دیوان عشقت رو نمائی می کنم
ای غزل نوش از شراب شعر مستم کرده ای
کوچه ها را غرق عطر آشنائی می کنم
شعر هایم را به احساست مزین کرده ام
خود نمی دانی چه با عشقت صفائی می کنم
با تو از هر بندگی آزادم ای صهبای من
رک بگویم با تو احساس خدایی می کنم
دولت احساس من از شوکت چشمان توست
بهر دیناری غزل عمری گدایی می کنم
این غزل را می سرودم اشکی از چشمم چکید
مرگ یعنی ، لحظه ای فکر جدایی می کنم
کشتی دل در خلیج عشق تو آواره است
در میان موج و طوفان ناخدایی می کنم
تا تو هستی در غزل هایم هویدا می شوی
وای اگر روزی نباشی غم سرایی می کنم
#fatemeh
۵.۵k
۰۹ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.