یک نفر نی میزند در معبد تنهایی ام...
یک نفر نی میزند در معبد تنهایی ام...
یک نفر گم میشود در خنده شیدایی ام...
روی موهایم هزاران یاس آبی رسته است...
بعد ازین من هستم و افسانه رسوایی ام...
چشم های خیس شب در هی هی چوپان دل...
میزند آهنگ اندوه من و تنهایی ام...
این شب آخر ک یلدا را سیه رو کرده است...
خواب را پس میزند در نغمه لالایی ام...
کاش فردا معنی امروز کشتن را نداشت...
اهل امروزم ولی دیوانه فردایی ام...
یک نفر نی میزند در غربت فردای من...
آه ازین نغمه و این رقص بی پروایی ام...
باز از امروز تا فردا جنونی دیگر است...
نغمه های گرم چوپان میکند لیلایی ام...
یک نفر گم میشود در خنده شیدایی ام...
روی موهایم هزاران یاس آبی رسته است...
بعد ازین من هستم و افسانه رسوایی ام...
چشم های خیس شب در هی هی چوپان دل...
میزند آهنگ اندوه من و تنهایی ام...
این شب آخر ک یلدا را سیه رو کرده است...
خواب را پس میزند در نغمه لالایی ام...
کاش فردا معنی امروز کشتن را نداشت...
اهل امروزم ولی دیوانه فردایی ام...
یک نفر نی میزند در غربت فردای من...
آه ازین نغمه و این رقص بی پروایی ام...
باز از امروز تا فردا جنونی دیگر است...
نغمه های گرم چوپان میکند لیلایی ام...
۶۰۱
۰۹ خرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.