یه شبایی تو زندگی هست که

یه شبایی تو زندگی هست که....
وقتی دفتر خاطرات زندگیتو ورق میزنی...
به چیزایی میرسی که نمیدونی تقدیر‍‍ت بوده یا تقصیرت...
به آدمایی می رسی که هضمشون واسه دل کوچکت سخته...
و به دردایی می رسی که برای سن و سالت بزرگه...
به آرزوهایی که توهم شد...
رویاهایی که گذشت...
به چیزایی که حقت بود اما شد توقع!!
وزخمهایی که با نمک روزگار آغشته شد...
و احساسی که دیگران اشتباه می نامند...
و دست آخر دنیایی که بهت پشت کرده...
و باز هم انتهای آرزوهایی که نشد و به دلت ماند...
و سکوت هم دوای دردش نیست...
ایکاش دنیا مهربان تر می شد!!
دیدگاه ها (۳)

.تو را میبینم، حتی درکم تکرارترینِ لحظات زندگی امکه سوار بر ...

در من چندین زن بی پناه زندگی میکنند...زنی معصوم و مظلوم که ب...

.هیچکس متوجه نمی شودکه بعضی از افرادچه عذابی را تحمل می کنند...

آدم هایِ موفق ، درست شبیهِ سنگ هایِ صیقل خورده یِ رودخانه ها...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط